آسیه حاتمی، بنیانگذار و مدیرعامل ایرانتلنت، یکی از زنان کارآفرینی است که توانسته در بازار کار ایران، نقش یک رهبر و پرچمدار را برعهده بگیرد. او که تجربه مدیریت یکی از شناختهشدهترین پلتفرمهای کاریابی در ایران را دارد در گفتوگویی با کاماپرس چالشهای پیش روی کسبوکارهای داخلی را بررسی کرد.
حاتمی بر این باور است که هر مدیری برای داشتن یک کسب و کار موفق باید افراد را در جایگاه درست خود قرار دهد و بر لزوم آموزش های سازمانی تاکید میکند. به عقیده او کسبوکارهای ایرانی مانند قایقهایی هستند که گرفتار موج و صخرههای سخت شدهاند. کارآفرینان و کارفرمایان باید یاد بگیرند که برای عبور از این بحرانها، چطور هماهنگتر پارو بزنند.
چالشهای کسب و کار در ایران چیست؟ این چالشها چه تاثیری روی کسب و کارها گذاشته و چه پیامدهایی با خود به همراه دارد؟
تاثیر تعطیلیها بر روی کسب و کارها بسیار زیاد است. ممکن است در نگاه اول برای تعطیلیها ابراز خوشحالی کنیم، اما نباید این نکته را فراموش کنیم که بین 20 تا 80 درصد هزینه شرکت و کارخانهها، بر اساس صنعتشان، مربوط به نیروی انسانی است. تاثیراتی که عوامل کلان اقتصاد و سیاست بر کسب و کارها میگذار در نهایت به کاهش درآمد منتهی میشود. تعطیلیها، قطع گاز و برق باعث میشود تا کارفرما اول از همه به فکر کاهش هزینهها باشد؛ برای مثال سه شیفت را به دو شیفت کاهش میدهد تا بتواند هزینهها را پرداخت کند. در این سناریو تعدیل نیروی انسانی کم ریسکترین هزینه به شمار میرود و کارفرما بر اساس آن نیروی انسانی را چیدمان میکند. گاهی هم ممکن است که یک کارخانه تنها 10 درصد از هزینههایش مربوط به نیروی انسانی باشد، اما بازهم این تصمیمات موجب بروز برخی آسیبها و هزینههای ناشی از بیکاری میشود. در واقع این تعطیلیها به نظر فقط یک تعطیلی میآید اما در واقع به چالشهای اساسی برای کسب و کارها تبدیل شده است که همان کاهش درآمد و در نهایت تعدیل نیرو است.
یک کسب و کار برای اینکه بتواند روی پای خود بایستد باید یک سری ورودی داشته باشد تا منجر به خروجی شود. ورودیها شامل مواد اولویه و انرژیهای مصرف شده است. از سوی دیگر برای داشتن یک خروجی مطلوب وجود نیروی انسانی و زمانی که نیروی انسانی برای رسیدن به آن هدف صرف میکند باعث میشود تا یک خروجی ارزشمند داشته باشیم. در صورتی که هر کدام از موارد ذکر شده دستخوش تغییرات شود، ممکن است دیگر خروجی مطلوبی نداشته باشیم.
در حال حاضر صاحبان تمام کسب و کارهای دنیا به دنبال افزایش بهرهوری و تولید هستند و برای ماهها و سالهای پیش روی خود برنامه ریزی میکنند. با این حال تمام این موارد زمانی به صورت بهینه در میآید که فعالیتها در یک سیستم پایدار قرار بگیرد. این موضوع را مطرح کردم که به اینجا برسیم، در کشور ما تا زمانی که نوسانات دلار وجود دارد کسب و کارهای ما متوقف میماند. در این میان یک سری از کسب و کارها وجود دارند که نقش واسطه فروش را بازی میکنند؛ این کسب و کارها بر اساس نرخ دلار قیمتهایشان را تغییر میدهند اما کسب و کارهایی هم وجود دارد که فرایندهای پیچیدهتری دارند. برخی از این کسب و کارها ممکن است تا زمانی که قیمت دلار به یک ثبات برسد کار و فعالیتهای خود را متوقف کنند.
از ابتدای امسال کسب و کارهای داخلی تغییرات زیادی را تجربه کردند اما اگر بخواهیم با دید مثبت نگاه کنیم، درپاییز و ابتدای مهر شرکتها یک رشد 30 درصدی را داشتند و به طور متوسط استخدام و گردش نیروی انسانی کمی بالا رفت. این رشد تا اواسط آذرهم حفظ شد ودوباره با نوسانات قیمت دلارمجدد شاهد افت بودیم. در تابستان امسال تقریبا تمام بازار کار درگیر رکود بود و در صنایع مختلف یک رکود تقریبا 10 تا 30 درصدی اتفاق افتاد. اما نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم این است که این مسائل موجب شد تا صاحبان کسب و کارها به سمت تصمیم گیریهای کوچک بروند و به نوعی خودشان را از برنامه ریزیهای بلند مدت خلاص کردند؛ چون نمیدانند در طولانی مدت قرار است چه اتفاقاتی رخ بدهد. این تصمیمات کوتاه مدت در یک زمانی برای بازه 3 و 6 ماه بود اما الان به دلیل نوسانات زیاد و غیرقابل پیشبینی بودن بازار تصمیم گیریها در قالب برنامه ریزیهای ماهانه یا هفتگی اتخاذ میشود.
موضوعات سیاسی، اقتصادی و بین المللی روز چه تاثیری روی وضعیت کسب و کارهای ایرانی میگذارذ؟
من قصد دارم موضوع را به این سو ببرم که در وضعیت موجود، کسب و کارها چطور برای بقا تلاش میکنند. در حال حاضر در بازار کسب و کار زمستان است. اگر بخواهم از اول سال بررسی کنیم همانطور که گفتم در ابتدای امسال شاهد رکود کسب و کارها بودیم و عوامل مختلفی که هفته به هفته اتفاق میافتاد بی تاثیر نبود. اوضاع بهار خوب بود تا اینکه به تابستان رسیدیم. در تابستان شرکتها افت زیادی را تجربه کردند و در پاییز رشد 20 تا 30 درصدی داشتیم و از اواسط آذر دوباره رکود نسبتا شدید 30 تا 40 درصدی گریبان کسب و کارها را گرفت.
عوامل کلان سیاسی و اقتصادی مهمترین عامل این اتفاقات به شمار میرود. به بیان دیگر، تک تک اتفاقات سیاسی از ماجرای ترامپ تا وضعیت بسیار ناپاپدار دلار، از تعطیلیها و ناترازی انرژی تا قطعیهایی که به صنعت کشور شوک وارد میکند و کسب و کارها را دچار مشکل و اختلال کرده تاثیر گذار است. در این میان تیر خلاص زمانی به بدنه کسب و کارها زده شد که دولت تصمیم گرفت بانکها را هم تعطیل کند. من واقعا متوجه این موضوع هستم که گاهی باید هزینهها را کم کنیم اما این کم کردن هزینهها مثل یک دور زدنی است ممکن است شما را از جاده خارج کند.
پس از استقرار دولت جدید وضعیت کسب و کارهای داخلی تغییری کرد؟
با توجه به وضعیت کشور و تحریمها میتوانم این مثال را بزنم که ما مانند ساکنان یکی روستا عمل میکنیم. در روستا هرکسی کار و دارایی خود را دارد و ما هم اینجا یک سری صنعت داریم اما اتفاقی که افتاده این است که تعاملات بین روستاها بسیار کم است و اقتصاد آنها به تراکنشها و ارتباطاتشان با یکدیگر وابسته است. ما در کشورمان نمیدانیم منتشا پول از کجاست، یعنی پولی که بین ما رد و بدل میشود تنها از جیبی به جیب دیگر میرود و مثل روستاها انگار یک مراورده داخلی بین خودمان است. ما چه زمانی میتوانیم بگوییم روستای ما ثروتمند است؟ زمانی که پول از بیرون روستا وارد شود؛ در غیر اینصورت ما تا ابد داریم پولمان را بین خودمان را جابه جا میکنیم.
بخشی از این پول که قرار است از بیرون بیاید و ناشی از تحریمهای خارجی است مربوط به نفت است که مستقیم به دست دولت میرسد و در پروژههای مختلف پخش میشود. بخش دیگر این پول مربوط به پروژههای غیرنفتی است که اتفاقا بخش بزرگی هم هست که آن هم به بخش خصوصی میرسد و من فکر میکنم همین قسمت است که میتواند جامعه را نجات بدهد.
زمانی که دولت جدید مستقر نشده بود و به اصطلاح هنوز دولت نداشتیم، کسب و کارها متوقف و حتی قفل شد بود چون انگار کسی نبود که معاملهای صورت دهد یا پروژهها تخصیص داده نمیشد. دقیقا از زمانی که دولت جدید روی کار آمد، ورق برگشت و راهها دوباره باز شد. آنطور که به نظر میرسد، آن حرکتی که میتواند به کسب و کارها کمک کند انجام شده است و لااقل چند پروژه شروع به کار کردهاند. نکته دیگری که به واسطه 22 سال کار در ایرانتلنت و فراز و نشیبهای زیاد به آن رسیدهام و دوست دارم به آن اشاره کنم این است که در یک دوره که اسمش را برجام میگذاریم، گفتوگوهای زیادی انجام شد و بر اساس آن قرار بود اتفاقاتی رخ دهد. در اینجا صرفا به عنوان یک تحلیلگر حوزه کسب و کار عرض میکنم که مهمترین چیزی که آن زمان بازار کار را به جنب و جوش انداخت امید بود.
در آن زمان هم نه بانکی از تحریم بیرون آمد، نه تراکنش خارجی امکان پذیر شد و نه حتی هیچ ایرانی میتوانست خارج از کشور حساب باز کند، با این حال این امید موجب شد تا در کسب و کارهای کشور یک شکوفایی به وجود بیاید. باز هم تاکید میکنم که آن زمان همه ما در یک سردرگمی قرار گرفته بودیم و هیچ اتفاق خاصی هم رخ نداد اما امیدی که در دل مردم بود توانست یک شکوفایی اقتصادی را رقم بزند. ما در آن زمان دست به دامن ذرههای امید شده بودیم. من الان میبینم که هنوز اتفاق خاصی روی نداده اما همین اتفاقات کوچکی که در حال وقوع است میتواند کمک کنند. این دردناک است که بگویم یک عمر ما را فیلتر کردند و نمیدانم با رفع فیلتر کردن برنامهای مثل واتساپ ما باید خوشحال شویم یا ناراحت؟ اما من جز افرادی هستم که معتقدم همین موضوع یک کورسوی امید است. به نظر من این کورسوی امید در بدنه جامعه دیده میشود و امیدوارم به ناامیدی ختم نشود.
این روزها من در جلسات جملههای عجیبی میشنوم مثل این که میگویند مردم ما از امید به رویا پردازی رسیدهاند. من در یک هفته در دو جلسه مختلف این جمله را شنیدم که در صورت توافق ممکن است قیمت دلار پایین بیاید. برخی واقعا فکر میکنند که با یک توافق قیمت دلار پایین میآید؟ مشکل اصلی اقتصاد ما است. قطعا که تحریمها وعدم توافق آسیب زننده است اما این امیداواری که روزی که توافق شود به یکباره همه چیز درست میشود هم اشتباه است. برای مثال یکی از آشنایان هرآنچه که داشته را به دلار تبدیل کرده و با پایین رفتن قیمت دلار بخش قابل توجهی از داراییاش از دست رفته است. متاسفانه یک سری امیدهای کاذب وجود دارد که گاهی به توهم تبدیل میشود.
اگر بخواهید وضعیت امروز کسب و کارهای ایرانی را به چیز تشبیه کنید، چطور از آن یاد میکنید؟
من علاقه زیادی به برنامههای ورزشی و تفریحی دارم. و قایق سواری از ورزشهای مورد علاقه من است. بیشتر مواقع در برکههای آرام و بدون موج کایاک سواری میکنم اما در یکی از سفرهایی که داشتم به یک تور کایاک سواری برخوردم و در آن شرکت کردم. بعد از چند ساعت رانندگی به محل مورد نظر رسیدم و متوجه شدم قرار است در یک دریای مواج کایاک سواری داشته باشیم؛ خلاصه اینکه با نگرانی زیاد از اینکه از پس این دریای مواج برمی آیم یا نه همراه گروه شدم. در نهایت ما حدود 4 ساعت روی دریا بودیم و برای من تجربه بسیار متفاوتی رقم خورد. چیزی که در آن زمان به آن فکر کردم این بود که این کایاک سواری شبیه بحرانهایی است که ما در ایران تجربه میکنیم. کسی که در ایران کسب و کار را راه اندازی میکند، اگر قصد ماندن در بازار را دارد باید یاد بگیرد چطور با بحرانها، موجها و صخرههای سخت کنار بیاید و متناسب با آنها پارو بزند.
امروز یکی از مشکلات بزرگ سازمانها ناپایداری نیروی کار است. برای این موضوع باید چه کار کرد؟
به صورت کلی در سناریوهای ناپایداری بخش قابل توجهی از تصمیم گیریها به سمت برنامه ریزیهای کوتاه مدت برده میشود و برای برخی دیگر هم تصمیمات در بازههای بلندتر گرفته میشود؛ البته فرقی ندارد که این کسب و کار کوچک است یا بزرگ.
فرض کنید سالها پیش یک نیرو 30 سال در یک سازمان میماند تا بازنشسته میشد؛ در حال حاضراین ماندگاری نیرو به دو سال رسیده و صاحب کسب و کار ناچار است برنامه ریزی دوساله داشته باشد. در این میان ممکن است یک نیرو زودترهم از دست برود و باید به این موضوع هم فکر شود تا جایگزینی برای نیرو داشته باشید. جایگزین کردن نیرو مستلزم این است که از قبل یک سری از نیروها را آموزش داده باشید تا در زمان نیاز جایگزین شوند. مشکلی که ممکن است برای کسب و کارهای کوچک پیش بیاید این است که احتمالا بودجه ای برای این کار ندارند اما من با تجربهای که در ایرانتلنت کسب کردم متوجه شدم که این کار شدنی است. فقط شما باید بدانید روی چه فردی، در چه حوزه و چه زمانی باید سرمایه گذاری کنید. مثلا یک جوان باهوش و مستعد که تازه از دانشگاه آمده فارغالتحصیل شده را بگذارید کنار آن فردی که کار را بلد است تا نیروی جوان و تازهکار را پرورش دهد. تجربه این را به من ثابت کرد که پرورش نیروی جوان یک روال در تمام دنیاست و افراد فارغالتحصیل را وارد بدنه سیستم میکنند و در برنامههای 6 ماهه، 3 ساله و 6 ساله قرار میگیرند و در آینده همین افراد تبدیل به ستونهای سازمان میشوند.
این ارزیابی که چه کسی برای چه جایگاهی مناسب است چطور به دست میآید؟
در همینجا میخواهم به موضوعی که کمتر به آن توجه شده است هم اشارهای داشته باشم. کسب و کارهای داخل کشور زمانی که قصد دارند بهره وری را بالا ببرند به این فکر میکنند که باید چند نفر داشته باشیم تا با فلان هزینه به خروجی مطلوب برسیم. باید به این مسئله هم توجه کنیم که بهره وری در ایران رتبه چندان جالبی ندارد. در واقع مقوله بهره وری به عوامل مختلف بستگی دارد که مهمترین آن ارزیابی است. از قدیم چند نوع سیستمهای ارزیابی در ایران وجود داشته که چندان هم درست و سنجیده نیستند و بر اساس نظر شخصی مدیران استوار شده است. در این ارزیابیها عوامل سلیقهای تاثیر گذار است، برای همین همیشه میگفتند سعی کن تا مدیرت را راضی نگه داری. دنیا به این سمت در حرکت است که نظرات و قضاوتهای شخصی را کم اثر کند و صلاحیت فرد بر اساس خروجی او بررسی شود. به زبان سادهتر ببینیم فرد مورد نظر اصلا شایستگی قرار گرفتن در این پست را دارد یا خیر. ما سازمانهایی داریم که برای کارمندان خود ساعتها آموزش در نظر گرفتهاند که متاسفانه بر اساس نقطه ضعفهای آنها برنامه ریزی نشده و همه با هم یک سری آموزش یکسان میبینند. راه درست این است که افراد توسط ابزارها ارزیابی شوند و سپس بر اساس نیازهایشان آموزش ببینند. دقیقا اینجاست که مشخص میشود آیا فرد در جایگاه درست ایستاده یا باید در جایگاهی دیگر به فعالیت خود ادامه دهد.
بسیاری از مدیران کسب و کارها میگویند اصلیترین مشکل سالهای اخیر کمبود نیروی متخصص است. برای داشتن یک نیروی متخصص باید چه کار کنیم؟ آیا این نبود نیروی ماهر به سیستم های مدیریتی هم مربوط میشود؟
باید این را در نظر بگیریم که ما یک کشور 80 میلیون نفره هستیم و با کشورهای کوچک اروپایی که انواع و اقسام شرایط را برای جذب مهاجر فراهم کردهاند تا کسب و کار خود را توسعه بدهند متفاوت هستیم. درواقع ما با بحران مواد خام و نیروی مورد نیاز برای پیش بردن کسب و کار مواجه نیستیم. تنها مشکل و بحران ما کمبود نیروی انسانی متخصص، ماهر و کارشناس است. بحران نیروی انسانی که شرکتها از آن حرف میزنند دقیقا همین است که نیروی متخصص پیدا نمیشود. قسمتی از این به مشکل سیستمهای مدیریتی مربوط میشود و قسمت دیگر آن هم به مهارت و توانمندیها مربوط میشود. مهارت از نظامهای آموزشی که در کشور برقرار است میآید اما بخش بزرگی از آموزش باید در دل سازمان شکل بگیرد. این که کسب و کارها چه بزرگ یا کوچک میگویند نیروی متخصص نیست به همین موضوع برمیگردد چرا که نیروی انسانی جوان که از دانشگاه بیرون میآید کار را بلد نیست. در واقع او چیزهایی را به صورت تئوری یاد گرفته اما این وظیفه مدیران است که ابزار کار را به فرد مستعد بدهند و مسئولیت آموزش عملی را به عهده بگیرند تا نیروی جدید فوت و فن کار را فرا بگیرد.
خوشبختانه وضعیت امروز از مثلا پنج سال پیش بهتر شده و کسب و کارها به این موضوع رسیدهاند که ناچار هستند افراد را در فرایند آموزش قرار دهند تا خروجی مورد نظرشان را دریافت کنند. یکی از مهمترین عواملی که موجب اثربخشی آموزش میشود کیفیت آموزش است مثل قدیم که میپرسیدند استادت که بود؟ کیفیت آموزش و پرورش یافتن زیر نظر استاد حرفهای یک قسمت ماجراست. البته نباید فراموش کنید که بخش مهمتر این است که شما به چه کسی آموزش میدهید؛ یعنی شما باید مطمئن شوید که کارآموز شما اصلا برای این کار خلق شده و استعدادش را دارد یا نه. برای مثال یک دورهای برنامه نویسی بسیار محبوب میشود و همه به سراغ برنامه نویسی میروند اما از همه این افراد یک نیروی حرفهای و با استعداد بیرون میآید؟ مسلما خیر. آن فردی تبدیل به یک برنامه نویس تاپ میشود که استعدادش دارد. اگر در هر سازمانی تشخیص داده شود جایگاه فرد مستعد کجاست و بعد در فرایند درست قرار بگیرد، به صورت ویژهای دیده میشود و برای سازمان یک فرد موفق خواهد شد.
یکی دیگر از بحرانهای بسیار بزرگ که بسیاری نسبت به آن هشدار دادهاند بحث مهاجرت نیروی کار نخبه، حرفهای و ماهر است. به نظر شما فارغ از مسائل اقتصادی دلیل مهاجرت چیست؟
ماجرای مهاجرت از صدها سال قبل وجود داشته و تنها مختص ایران نیست اما تفاوت مهاجرتها در این است که قدیم فردی که مهاجرت میکرد برای آموزش یک سری علوم میرفت و بالاخره به کشورش بازمیگشت اما امروز فردی که مهاجرت میکند دیگر انگیزهای برای برگشت ندارد. میگویند یک زمانی حدود 70 درصد جوانان کنیا مهاجرت کردند. خوشبختانه کشور ما فعلا در مقطع مهاجرت 70 درصدی نیست اما قسمت بد ماجرا اینجاست که آن 10 میلیون نفری که رفتهاند یا قصد رفتن دارند، همان قشری هستند که روی آنها سرمایه گذاری شده است. وقتی کشور ما اجازه نمیدهد تا دیگران به داخل بیایند و دنیای مارا بزرگتر کنند چارهای جز رفتن نمیماند و این رفتنهاست که باعث میشود دنیای افراد بزرگتر شود.
در سالهای اخیر شاهد حضور نسلی بودیم که در اصطلاح به آن ها «نسل زد» گفته میشود. بارها از مدیران کسب و کارها شنیدهایم که کار کردن با «نسل زد» چندان راحت نیست و نمیتوانند با شرایط و قواعد محیطهای کاری کنار بیایند. تجربه شما از کار کردن با این نسل چیست؟ چالشهای شما در مواجهه با نیروهای «نسل زدی» چه بوده؟
اگر نظر من را بخواهید، بعضی از نیروهای کار مخصوصا جوانترها که ما به آنها «نسل زد» میگوییم فوق العاده جذاباند چون فکر میکنم به نظرات و دیدگاههای مدیران و صاحبان کسب و کار بسیار نزدیک هستند.علی رغم اینکه بسیاری میگویند «نسل زدیها» تنبل هستند و کار نمیکنند و حرف خودشان را میزنند، اما من معتقدم زبان «نسل زد» و مدیران کسب و کاری مشترک است و هر دو گروه به دنبال منافع خود هستند. «نسل زد» معتقد است برای بقا باید سناریو برد برد را پیدا کند. آنها همان قشری از کارکنان هستند که میخواهند جایگاه خود را تغییر دهند، میخواهند بزرگتر شود. حالا بزرگتر شدن میتواند پول بیشتر یا سمت بالاتر یا هرچیزی که در ذهنشان است، باشد.
من اینها را به افرادی که از خودشان چیزی نمیخواهند و فقط از سازمانشان مطالبه دارند ترجیح میدهم. گروه دومی هم وجود دارد؛ گروهی که منتظر تعطیلی یا استفاده از مرخصیها هستند و شبیه کارکنان دولتیاند و برایشان فرقی ندارد که چه اتفاقی میافتد. اعتقاد من بر این است که با کسی باید کار کرد که بتوان با او وارد گفتوگو شد. اگر شما و طرف مقابل بدانید به دنبال چه چیزی هستید، سناریو برد برد را طراحی میکنید. من از افراد بلندپرواز و جاه طلب نمیترسم چون یک چیزی را میخواهند و میشود با آنها به توافق رسید. در نهایت شما یا به نقطهای میرسید که نمیتوانید با او به توافق برسید و همه چیز تمام میشود یا میدانید چه میخواهید و تکلیفتان روشن میشود.
با توجه به سابقهای که در بازار کار دارید به نظر شما کارمندان در مقابل بحرانهایی که با آن مواجه میشوند باید چه کار کنند؟
طبق تجربههای قبلی فکر میکنم بحرانی که در ایران داریم کوتاه مدت است و پشت سر گذاشته میشود. به نظر من آدمها باید به این فکر کنند که چه چیزی به نفعشان است. باید شانسمان را امتحان کنیم اما در آخر درستترین تصمیم را بگیریم. برای مثال به این فکر کنیم که حقوق بیشتر به دست میآورم اما چه چیزهایی از دست میدهم. برخلاف نظر بسیاری از افراد، اینطور نیست که حقوق آخر ماه برای نیروی کار معیار باشد. برای کارمندان مهم است که با چه افرادی و چه تکنولوژی کار میکنند. من افراد حرفهای زیادی دیدهام که در استارتاپهای کوچک کار میکنند در صورتی که برایشان امکان کار کردن در شرکتهای بزرگ با حقوق بالا فراهم است اما به هردلیلی انتخاب کردهاند در جای دیگری کار کنند. اما چیزی که به جرات میتوانم بگویم این است که هرکسی باید یک مسئولیت به عهده بگیرد و این مسئله به شدت مهمی است.
انتهای پیام
مرتبط با :