شبکه های اجتماعی و صفحات اینستاگرام در روزهای اخیر همزمان با سالروز تولد مریم میرزاخانی نابغه فقید عرصه ریاضیات تصاویر و فیلم هایی از او به اشتراک گذاشتند. نگین باقری روزنامه نگار نیز در روزنامه هفت صبح شرح جذابی درباره سوالی که او بی پاسخ گذاشت، نوشته است.
به گزارش کاماپرس، مریم میرزاخانی که این روزها سالروز تولد اوست از نوابغ ریاضی جهان بود که متاسفانه در جوانی در چنگ سرطان گرفتار شد و از دنیا رفت . وی در کشور ما به قدر کفایت شناخته نشد و قدر ندید اما در دنیای ریاضیات به سبب حل مسائل دشوار، فردی مشهور بود و مورد تقدیر و تحسین مجامع علمی جهان قرار داشت.
نگین باقری در مورد او شرحی در روزنامه هفت صبح به این مضمون نوشته است؛ تازه تابستان سال 1393 بود که او از یک چهره کمتر شناخته شده برای ما ایرانیان به مریم میرزاخانی تبدیل شد. تا قبل از اینکه مدال فیلدز با نیم رخ ارشمیدس و اسم حک شده خودش روی آن را به خانه ببرد، اطلاعات زیادی درباره میرزاخانی وجود نداشت.
همان سال، کمی قبل از اینکه خبر درخشش او به گوش برسد، داشتم تلاش می کردم روایت جدیدی از حادثه سقوط اتوبوس حامل دانشجویان شریف به دست بدهم .می خواستم به عنوان روزنامه نگار قدم کوچکی برای زنده نگه داشتن اسم دانشجویان برگزیده آن سمینار که 23 سال قبل در یک تصادف جانشان را از دست دادند بردارم.
قصد داشتم تونل بزنم به سفری که ساعت 20:30 از اهواز شروع شد اما به جای مقصد نهایی، در دره زال حوالی لرستان به اتمام رسید. مریم فقط 20 ساله بود که همه آن جزئیات را به چشم دید. آن موقع بود که فکر مصاحبه با مریم میرزاخانی به سرم زد. میخواستم با او مصاحبه کنم. میخواستم بعد از 17 سال از آن حادثه اسامی مردگان را بیرون بکشم و یک قدم به داستان هر کدامشان نزدیکتر شوم.
ببینم فرید کابلی چه عادتهایی داشت؟ چه شوخی هایی میکرد؟ سربه زیر بود؟ داستانش چه بود؟ آرمان بهرامیان توی اتوبوس کدام شعرهای شاهنامه را می خواند؟ از سه تار زدن علی حیدری داخل اتوبوس تعریف کند، درباره زندگی رضا صادقی و سه نفر دیگر حرف بزند. هرکدام از آن هفت نفر که از پیچ جاده اهواز به همدان سالم نماندند از کجا آمده و میخواستند به کجا بروند؟
میخواستم از لحظه نشستن توی هواپیمای ارتش سی 130 به همراه جنازه های دوستانش تعریف کند که قرار بود آنها را از دزفول به تهران ببرند و دست آخر به اینجا برسم تا رازی را با مخاطبان احتمالی ام در میان بگذارد.
لحظه خواندن گزارش آن اتوبوس که سه شنبه بیست و ششم اسفند سال 76 از اهواز به تهران برمی گشت فکر میکردم اگر من جای بازمانده این حادثه بودم چه اتفاقی می افتاد؟ وقتی چشمانم را از ته دره باز می کردم و رقبا و رفقایم را خونین کنار دستم می دیدم، دیگر میتوانستم این زندگی را ادامه دهم؟
برای من که با اعداد رابطه خوبی ندارم، نقطه شگفت آور در این زن 37 ساله در آن زمان نه راز ریاضی و اعداد، بلکه توان زیستن بعد از یک فاجعه بود. میخواستم بپرسم آن دستاویزی که آدم بتواند بعد از فاجعه، خودش را از آن آویزان کند کجاست؟ میخواستم از آن روزها بگوید.
از اینکه چه روزهایی را پشت سر گذاشته؟ راز متوقف نشدن تو چه بوده است؟
دست آخر یک دل شدم و با جستوجوی زیاد اسم و رسمش به زبان انگلیسی ایمیل میرزاخانی را در دانشگاه استنفورد پیدا کردم. آدرس ایمیلی با حروف اختصاری از اسم و فامیلش. برایش ناشیانه و با ادبیاتی خودمانی نوشتم: خانم میرزاخانی… من فلانی هستم از روزنامه فلان. اینجا توی ایران هنوز خیلی ها نام شما را به عنوان 10 ذهن جوان یا سدشکن می شناسند.
اگر اجازه می دهید از طریق ایمیل مصاحبه ای با شما داشته باشیم.اگر مایل بودید چند سوالم را براتون می فرستم.
پاسخ منفی اش را بعد از 26 ساعت گرفتم؛ خیلی زودتر از چیزی که انتظار داشتم. بعد از اینکه نوبل ریاضی هم گرفت، تبریک گفتم و باز پرسیدم که آیا در جواب منفیاش تجدیدنظر نکرده است؟ نه.تجدیدنظر نکرده بود.
بعدا متوجه شدم که آن زمان او در حال تمام کردن دوره اول شیمی درمانی بود و پزشکان گفته بودند که دارد بازی را به این دشمن سرسخت(سرطان) میبازد.
رئیس اتحادیه جهانی ریاضیدانان در یک مستند گفته بود برنامه کنفرانس جهانی ریاضیدانان در سئول را طوری چیدند که او زودتر کنفرانس را ترک کند و از خبرنگاران دور بماند.
بیست و دوم اردیبهشت تولد این اسطوره بود. اسطوره ای که جواب سوالهای زیادی را برای ریاضیدانان و فیزیکدانان پیدا کرد اما هیچ وقت فرصت نشد تا شرح دهد چطور می شود بعد از یک فاجعه از پای ننشست؟ راز این ذهن زیبا در چه بود؟
برای دسترسی سریعتر به اخبار مهم روز، عضو کانال تلگرام کاماپرس شوید. برای عضو شدن اینجا را کلیک کنید.
انتهای پیام
روحش شاد و یادش گرامی