روز 20 اردیبهشتماه کانال تلگرامی «باشگاه روزنامهنگاران ایران» با انتشار پستی از مخالفت وزارت ارشاد با چاپ کتاب «خبرنگار دو دلاری» خبر داد. در این پست به نقل از حامد هادیان، نویسنده کتاب آمده بود: «قطار ممیزی ارشاد به من و کتابم هم رسید و از روی ما رد شد و لهمان کرد.» او در ادامه ادعا میکند در حالیکه همه چیز برای عرضه کتاب در نمایشگاه تهران مهیا بوده اما ممیزی ارشاد مانع شده است.
به گزارش کاماپرس، علیرغم انتشار این خبر، چند روز بعد خبرگزاری فارس اعلام کرد که «خبرنگار دو دلاری» بالاخره به نمایشگاه رسید و حتی نشست نقد و بررسی آن روز 29 اردیبهشتماه برگزار میشود.
این کتاب آنچنان که بر جلدش نقش بسته «روایت 40 روز سفر به اوکراین در اولین جنگ اروپایی قرن جدید» است. حامد هادیان در اقدامی شجاعانه با پیگیری فراوان از بسیاری سدها گذشته و برای حضور در قلب بحران اوکراین، در حالیکه آتش جنگ همچنان پرحرارت بود، به این کشور سفر کرد. «خبرنگار دو دلاری»، از جمله کتابهایی است که بازار نشر ایران و مخاطبان مشتاق به آنها بسیار نیاز دارند. کتابهایی که با شجاعت نویسنده تولید میشوند و داغ داغ از دل بحران، به پیشخوان کتابفروشیها میآیند. در بازار کتاب، به ندرت میتوان چنین کتابهایی را به قلم نویسنده ایرانی یافت. داغترین کتابهایی که در کتابفروشیها دیده میشود معمولا ترجمه سریع کتابهای سیاستمداران غربی است که تجربه و روایت خودشان را از یک بحرانِ جاری به کتاب تبدیل میکنند. نویسندههای ایرانی، به ندرت سراغ چنین الگوهای بهروز و زندهای میروند. از این منظر، کتاب حامد هادیان یک اثر قابل احترام و ارزشمند است.
با این حال، «خبرنگار دو دلاری» نکاتی دارد که نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
هرچه چاقتر، بهتر
* گرافیک جلد و نوع صفحهآرایی و حتی شیوه روایت، هر خوانندهای که با سفرنامههای منصور ضابطیان آشنا باشد را قلقلک میدهد. به نظر میرسد نویسنده، گرافیست و ناشر «خبرنگار دو دلاری» یا آثار ضابطیان را زیاد مطالعه میکنند و یا موفقیت کتابهای او را بیش از محتوا متاثر از گرافیک میدانند. این تلاش برای الگوبرداری از کتابهای منصور ضابطیان، به دلایلی که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود، اصلا موفق نبوده است.
* «خبرنگار دو دلاری» که قرار است روایت سفر چهل روزۀ نویسندهاش به اوکراین باشد، 328 صفحه دارد. با این حال نویسنده تا صفحه 107 کتاب هنوز به خاک اوکراین نرسیده است. به بیان دیگر، یک سوم صفحههای کتاب، خارج از منطقه جنگی است و هیچ تجربهای از مواجهه با «اولین جنگ اروپایی قرن جدید» پیش روی مخاطب قرار نمیدهد. بسیاری از مطالب یک سوم ابتدایی کتاب، قابل حذف هستند و ربط چندانی با عنوان اصلی کتاب ندارند. در این صفحهها نویسنده تلاش میکند خود را به عنوان شخصی خاص، متفاوت و کول به مخاطب معرفی کند. همین دو جمله کوتاه، نشان میدهد که حامد هادیان چگونه سعی میکند شخصیت متفاوتی از خودش نشان دهد: «هیچ چیز بدتر از سفرهای طولانی نیست. آن هم با هواپیما که حوصلهاش را ندارم.» جملههای مشابه این، در کتاب کم نیستند.
* حامد هادیان در بخشهای ابتدایی کتاب، خواسته یا ناخواسته، به هر بهانهای از کتابهایی که خوانده یک جمله نقل میکند. وقتی این ترفند تکرار و تکرار و تکرار میشود، مخاطب احساس میکند که نویسنده سعی دارد خود را آدمی اهل ادبیات و مطالعه معرفی کند و اندکی فخرفروشی کند؛ فخرفروشیای که هیچ ربطی با حمله نظامی روسیه به اوکراین ندارد. به عنوان مثال به ندرت میتوان مخاطبی پیدا کرد که بین «شخصیتهای داستانی هاروکی موراکامی، رماننویس مشهور ژاپنی» که میتوانند با گربهها حرف بزنند و «عملیات ویژه پوتین» ارتباط برقرار کند. با این حال، حامد هادیان نه تنها در کتابش به این نویسنده اشاره کرده، بلکه عکس موراکامی با یک گربه سیاه را در صفحه 81 به چاپ رسانده است.
* کسانی که برای خرید «خبرنگار دو دلاری»، دست در جیب میکنند اگر بدانند 10 صفحه از کتاب صرفا و عینا به پیام تلویزیونی پوتین و 3 صفحه دیگر نیز به نطق زلنسکی اختصاص دارد، شاید در پرداخت 175 هزار تومان برای این کتاب کمی تردید کنند. کمتر مخاطبی مایل است در کتابی که قرار بوده روایتگر یک سفر 40 روزه به اوکراین باشد، متن کامل دو «سخنرانیِ تاریخ مصرف گذشته» را بعد از چند ماه بخواند. درج این 13 صفحه در کنار سایر مطالب بیربط و اضافهای که در کتاب آمده، این تردید را ایجاد میکند که شاید نویسنده سعی داشته کتاب را تا حد ممکن، چاق کند.
* حامد هادیان در 107 صفحه ابتدایی کتاب خود، ماجراهایی را نقل میکند که هیچ ربطی به موضوع کتاب ندارند. از آن جمله میتوان به پیدا شدن یک توله گربۀ دوروزه در پارکینگ خانه هادیان در تهران اشاره کرد. توله گربهای که هادیان نام او را بورخس میگذارد اما او در نهایت میمیرد. دو صفحه از کتاب «خبرنگار دو دلاری» به ظهور و افول بورخسِ هادیان اختصاص دارد.
* شاید باور نکنید اما جملههایی که در ادامه میآیند در کتابی که قرار است روایتگر سفر چهلروزۀ یک خبرنگار به اوکراین باشد، چاپ شده است: «در گرگ و میش، راننده رسید و زنگ زد. جلوی در که رفتم، راننده سر کوچه تصادف کرده بود. وقتی ماشین را سر و ته میکرد، خورده بود به دیوار. مقصر خودش بود و برای کسی نمیشد کروکی کشید. خیلی معطل نشدیم. چمدان را گذاشتم روی صندلی جلو. خیلی نگذشت که اعصاب راننده آرام شد… رانندههایِ شبِ اسنپ هم ژانر خودشان را دارند. گفت که دیشب هم مسافر خارجی داشته به فرانسه. بعد قیمت دلار را پرسید و آخرش هم قیمت بلیت را. فضولیاش که آرام گرفت، صدای ضبط ماشین را، که روی رادیو آوا بود، زیاد کرد و در تاریکی راند تا به فرودگاه امام خمینی (ره) رسید.» و «یک خانم آزمایش تقلبی کوید [ کووید ] آورده بود تا سوار شود. منتظر نماندم و این خان را هم با خوردن مهر خروج پلیس رد کردم. عوارض خروج را دیروز داده بودم تا چیزی از قلم نیفتد. به رستوران فرودگاه رسیدم. از همان اول با خودم طی کردم که ولخرجی نکنم. بیتوجه به میزهایی که رویشان قهوه و چای و کیک چیده شده بود رشد و به گیت سپاه رسیدم. آنجا هم معطل نشدم. چمدانی را که بارهای غیرمجاز در آن بود، مثل چاقوی چندکاره، در قسمت بار فرستاده بودم. فقط کولهپشتی و کیف گردنی همراهم بود. فرصت را برای خواندن نماز از دست ندادم و بعد روی صندلیهای تختی فرودگاه دراز کشیدم تا صدایم کنند….» و «ویزایم مهر خورد. خانم متصدی با دیدن کارت خبرنگاریام زیاد سئوال نکرد. اول به دستشویی رفتم و بعد وارد سالن شدم و چمدانم را تحویل گرفتم و به سمت همان فروشگاه رفتم.»
* برخی مطالبی که حامد هادیان از سفر خود به اوکراین نقل کرده، چنان بیارزش است که بعید به نظر میرسد او پس از بازگشت از سفر حتی برای اعضای خانوادۀ خود نیز آنها را تعریف کرده باشد. برای مثال این چند جمله را بخوانید: «از بالای برج هتل، به خیابان نگاه میکردم که خلوت بود. کمی با تلویزیون ور رفتم؛ اینترنتی بود و حوصله وصل کردنش را نداشتم. بیخیال شدم. اتاق یخچال و مایکروویو داشت و یک دستشویی و حمام تر و تمیز. چمدان را گوشهای گذاشتم. از گرسنگی نا نداشتم. چند بیسکویت با چای لیپتونی که از ایران آورده بودم خوردم تا بتوانم تا صبح دوام بیاورم.» (صفحه 121)
این چند سطر که موارد مشابه فراوانی در کتاب دارد، چه ارزشی برای مخاطب دارد؟
* با آرامش این چند سطر را نیز بخوانید: «تا ساعت یازده خوابیدم و تا از جا بلند شوم و لباس بشورم و پهن کنم ساعت حدود یک شده بود. تاکسی گرفتیم و راهی خانهای شدیم که یک زن با کودک سهسالهاش در آن بر اثر بمباران روسها کشته شده بود. یک ساختمان که بخشی از آن خراب شده بود. چیزی برای من نداشت.»
مخاطب احتمالا پس از خواندن این جملهها، در ذهن خود گفتگویی را با نویسنده آغاز میکند و میپرسد: آقای هادیان اگر این ساختمان، چیزی برای شما نداشت؛ چرا فکر میکنید چیزی برای ما دارد؟ چرا ما باید روایتِ سر زدن شما به جاهایی که هیچ ارزشی حتی برای خودتان نداشتند را بخوانیم؟
* نویسندۀ «خبرنگار دو دلاری» به بیاثری برخی شخصیتهای روایتش هیچ توجهی نمیکند و تنها به این دلیل که با آنها چند جمله حرف زده، مخاطب را مجبور میکند، این شخصیتهای بیاثر را تحمل کند. مردی ایرانی به نام ایمان و بدلکاری که از خارج برای کمک به اوکراین آمده، از جمله افرادی بودند که حتی به اندازۀ یک حرفِ «واو» نیز بر ذهن مخاطب اثر نمیگذارند اما حامد هادیان به دیدار خود با آنها اشاره میکند. انگار که او واقعا سعی دارد، حجم کتاب تا حد ممکن بیشتر شود.
ضعف در ویراستاری
* «پنجره اتاق هتل را کمی باز کرده بودم تا کمی هوا داخل بیاید»؛ این جمله در همان پاراگراف اول کتاب نشان میدهد، کتاب یا ویراستاری نشده یا ویراستار صرفا غلطگیری املایی کرده است. تکرار چندباره یک کلمه در جملهها، بارها در کتاب مشاهده میشود. به عنوان مثال در صفحه 167 در سه سطر پشت سر هم، سه بار عبارت «دوست فرانسوی» تکرار شده است. در صفحه 174 نیز در دو سطر پشت سرهم، سه بار کلمه «چیز» آمده است؛ «دیگر از این چیزها نمیترسم و حتی استرس هم نمیگیرم. چیزی که با همه سختیهایش باعث شده چیزهای عجیب و غریبی را تجربه کنم.»
حامد هادیان در جای دیگری از کتاب مینویسد: «فکر میکنم» آدم وقتی در مسیری است که «فکر میکند» درست است دیگر تا آخرش میرود.
* اوج ویراستاریِ بیکیفیت و شتابزدۀ «خبرنگار دو دلاری» در میانه یادداشت بیست و یکم در صفحه 143 کتاب است؛ جایی که جمله و متن ناتمام رها میشوند و نویسنده و ناشر، با بیتوجهیِ تمامعیاری به سراغ بخش جدید میروند.
* نویسنده گاهی در میانه روایتهایش با خلق کلیدواژههای تازه اما نامفهوم، وارد فاز روشنفکرنمایی میشود؛ «بدترین چیز این سفرها همین نمیدانمها و احتمالهاست و یک عدم احتمال ابدی». ترکیب «عدم احتمال ابدی» شاید شاعرانه و رمزآلود باشد اما بیش از همه اینها، نامفهوم است. کاش نویسنده معنای «عدم احتمال ابدی» را حداقل زیرنویس میکرد.
بعضی جملههای متن هم عجیب و سختفهم یا حتی نامفهوم هستند؛ «این کشور حدود پنجاه کلینیک تولید مثل دارد و بسیاری از آژانسها و مردان میانجی نوزادان را با والدین هدف مطابقت میدهند.» (صفحههای 169 و 170)
* ویراستار کتاب، نه تنها نسبت به تکرار یک کلمه در جملهها حساسیتی ندارد، بلکه نسبت به روایتهای تکراری نویسنده نیز هیچ واکنشی نشان نمیدهد. حامد هادیان هر بار که در این سفر به کافه رفته، هر بار که سوار تاکسی اینترنتی شده، هر بار که خوابیده و بیدار شده و هر بار که نماز خوانده، این موارد را به مخاطب گوشزد کرده است.
* ویراستار کتاب با خط روایت و سفر نویسنده نیز با دقت همراه نشده است؛ در صفحه 314 و در حالی که حامد هادیان بیان میکند در مسیر خروج از اوکراین به شهر لویو رسیده، جملۀ «از کییف تا مرز فاصلهای نیست» نشان میدهد که ویراستار متوجه خطای نویسنده نشده و نام کییف را به لویو تغییر نداده است. در شناسنامه کتاب، محبوبه قاسمی ایمچه به عنوان ویراستار «خبرنگار دو دلاری» معرفی شده است.
تناقضهای مکرر
* روایت حامد هادیان از رفت و برگشت به اوکراین سرشار از فراموشی و تناقض است. به عنوان مثال در صفحه 63 تلاشهایی که برای انجام گفتگو با زلنسکی به خرج داده را شرح میدهد اما در صفحههای 80 و 81 از موضعِ یک خبرنگار مردمی، مینویسد: «دوست ندارم در سفرهای بحران با شخصیتهای سیاسی مصاحبه کنم.»
در جای دیگری از کتاب، نویسنده ابتدا افسوس میخورد که چرا با خبرنگار اوکراینی دوست نشده اما دو صفحه بعد به خودش آفرین میگوید که با او طرح رفاقت نریخته است.
* حامد هادیان در بخشی از کتاب ادعا میکند برای فرار از سئوالهای همراه اوکراینیاش، خود را گیاهخوار معرفی کرده اما بلافاصله میگوید ساندویچ تن ماهی سفارش داده است. نویسنده همچنین محل اقامت خود در شهر اودسا را هتلی زیبا معرفی میکند اما در ادامه مینویسد «صاحبخانه» برای گرفتن پول به سراغشان آمده است.
او در اولین جملۀ یادداشت چهل و یکم، مینویسد: «امروز صبح رفتم آرایشگاه زنانه؛ آرایشگاههای اینجا مردانه و زنانه ندارد.»
* تجربه حضور حامد هادیان در فرودگاه امام نیز جالب است. او در یک جمله، دو گاف بزرگ میدهد. هادیان وقتی برای دریافت کارت پرواز به کانتر هواپیمایی قطر مراجعه میکند، خانم متصدی به او میگوید که باید بلیت برگشت داشته باشد. هادیان پس از اندکی تقلا یک بلیت خریداری میکند و در ادامه مینویسد: «خانم مهماندار تصمیم گرفته بود، راهم ندهد و احتمالا بلیت را بدهد به کس دیگر».
اگر ویراستاری کتاب با دقت بیشتری انجام شده بود، ویراستار به هادیان گوشزد میکرد که اولا «مسئول صدور کارت پرواز، مهماندار نیست. مهماندار کسی است که داخل هواپیما و در طول پرواز از مسافران پذیرایی میکند» و دوما «بلیت پروازهای خارجی با بلیت مینیبوسهای اصفهان – شهرضا تفاوت دارد و نمیتوان در فاصله چند ساعت تا پرواز بلیت یک مسافر را به مسافر دیگری داد. چراکه اساسا هیچ شخصی بدون بلیت راهی فرودگاههای بینالمللی نمیشود تا شاید بتواند پای پرواز بلیت خریداری کند.»
روایت صادقانه اما نه چندان حرفهای
بخشهایی از کتاب، یک روایت صادقانه و جسورانه از مواجه شدن با فاجعه است؛ مصداق بارز این صداقت و جسارت جایی است که حامد هادیان احساس خود از دیدن جسد مردی که صورتش متلاشی شده را بیان میکند. او بدون اینکه ذوق و ترس و خجالت خود را پنهان کند، با بیانی صریح مواجههاش با جسد یک غیرنظامی را روایت میکند.
در «خبرنگار دو دلاری» آنچه باید روایت میشد خلاصه شده اما آنچه ضرورتی نداشت، به تفصیل شرح داده شده است. یک مثال آن شیوه روایت شهر بوردویانکا است. حامد هادیان درباره بورخس، تولهگربه دو روزهای که در پارکینگ خانهاش در تهران، پیدا کرد و خیلی زود مُرد، دو برابر بیشتر از این شهر جنگزدۀ اوکراینی قلمفرسایی کرده است.
* مخاطب از نویسندهای که خود را مستندساز معرفی و اعلام میکند با چندین دوربین و لنز مختلف برای روایت جنگ به اوکراین رفته، انتظار دارد از تصاویر اصلی استفاده کند. استفاده بسیار زیاد از تصاویر اینترنتی در کتاب، یکی از تفاوتهای کلیدی میان «خبرنگار دو دلاری» و کتابهای منصور ضابطیان است.
«خبرنگار دو دلاری» که تلاشی قابل تقدیر برای روایتی نزدیک از حمله نظامی روسیه به اوکراین است، اردیبهشت 1402 در 1250 نسخه توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسید.
انتهای پیام
مرتبط با : سوره مهرمنصور ضابطیان
نقد منصفانه و جالبی بود. هم نکات مثبت را نوشتید و هم به نقاط ضعف اشاره کردید.
چه نقد خوب و دقیقی بود الحق که همه نکات ذکر شده درست و به جا بود چون من این کتاب رو خونده بودم و دقیقا به این موارد انتقاد داشتم اما چه حیف که اسم نویسنده این نقد رو ثبت نکرده بودین