سریال تاسیان یک سریال نمادین از دل روزهای انقلاب بود. سریالی که حتی در قسمت پایانی هم به صورت نمادین به بعضی از گروهها و احزاب جامعه و اثرات آن روی کشور پرداخت. گویا این سریال به خوبی توانسته است یادآور خاطرات روزهای انقلاب برای خیلی از مردم و حتی شخصیتی مثل محسن جلالپور، رئیس سابق اتاق بازرگانی ایران، باشد.
به گزارش کاماپرس، جلال پور بعد از تماشای آخرین قسمت سریال تاسیان در متنی بیان کرد: «آخرین قسمت سریال تاسیان را دیدم. این سریال از معدود آثاری بود که مرا به دوران شیرین نوجوانی و سالهای پایانی پیش از انقلاب برد. به خاطر دارم در نوروز ۱۳۵۷ با خانواده به تهران سفر کردیم. قرار بود چند روزی بمانیم و سپس به شمال برویم. تهران آن روزها بسیار زیبا و دلربا بود. خیابانها چراغانی شده بودند و هیچ نشانهای از ناآرامی دیده نمیشد. همانطور که در ابتدای سریال دیدیم، مردم مشغول زندگی عادی و روزمره خود بودند اما ناگهان همه چیز به هم ریخت.
اخبار مرتبط را بخوانید:
- محمدرضا شاه کجای سریال تاسیان بود؟ / تحلیل 3 شخصیت سریال توسط حسین امامی
- تحلیل شخصیت های تاسیان از نگاه میلاد صفایی
هر یک از شخصیتها بخشی از جامعه آن روزها را به تصویر میکشند. جمشید نجات نماینده کارآفرینان ایراندوستی است که برای ساختن ایرانی مدرن تلاش میکردند اما در عین حال همچنان با سنت گره خورده بودند و نتوانستند با خواستهها و دیدگاههای نسل جدید، همراهی کنند. جمشید نجات نماینده نسلی است که سختی بسیاری تجربه کرد اما با تلاش فراوان توانست کارخانهای دست و پا کند. او عاشق کار و تلاش بود و کارخانه و کارکنانش را مانند خانواده دوست داشت. جمشید در قامت انسانی خودساخته، خانوادهدوست و میهنپرست، نماینده بسیاری از صنعتگران و تجار آن دهه است که همه فکر و ذکرشان تولید، حفظ و توسعه کارخانه بود، هرچند کارگران به خاطر القائات گروههای چپ، هیچگاه به عشق آشکار او به ساختن پی نبردند. مرحوم اصغر حاجیبابا در فیلم مستند «پنبه و آتش» تعریف کردند که در ابتدای انقلاب، کارآفرینان را در بشکه میگذاشتند و دور کارخانه میچرخاندند.
بقیه شخصیتها هم در جامعه آن دوران، نمونههایی داشتند.حاج رضا، بازاری مسلمان که مورد اعتماد اهالی محله و بازار است. همسرش، قدسی، نیز نمونهای از زنان همیشه نگران است که تمام فکر و ذکرش به خانه، حاج رضا و فرزندانش معطوف است. دو پسرشان، امير و اميد، با وجود بزرگ شدن در یک خانه، شخصیتهایی کاملاً متفاوت دارند. یکی انقلابی و مخالف ساختار است و دیگری مانند بسیاری از جوانان آن زمان، جوانی عاشقپیشه است.
از همه اینها مهمتر، شخصیت استاد کمونیست دانشگاه تهران بود که من را یاد روشنفکرانی انداخت که در گمراه کردن جامعه نقش داشتند و در نهایت کشور را گرفتار آشوب کردند و خودشان از مهلکه گریختند.
بهطور خلاصه، زندگی دو خانواده نجات و یوسفی تا حد زیادی شرایط خانوادههای آن دوران را به تصویر میکشد. به نظرم آنچه در سریال تاسیان رخ داد، بازتابی از دوران نوجوانی ما بود. همانطور که شخصیتهای این سریال، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، مسیرهای درست و نادرستی را طی کردند، ما نیز چنین تجربههایی را از سر گذراندیم. تجربههایی که شاید اگر امروز به آن زمان بازمیگشتیم، قطعاً آنها را تکرار نمیکردیم.»
انتهای پیام