تجاوز وحشیانه پلیس مرزبانی ترکیه به دو جوان ایرانی

تور لحظه آخری-کاماپرس

برخی رسانه ها گزارش کرده اند که پلیس مرزبانی ترکیه بعد از دستگیری دو جوان ایرانی که ظاهرا به صورت غیرقانونی از مرز این کشور رد شده بودند، به صورت وحشیانه ای به آنها تجاوز کرده و یکی از آنها را به قتل رسانده اند.

به گزارش کاماپرس، به نظر می رسد این تجاوز تکان دهنده و وحشیانه که به مرگ یکی از این دو جوان منتهی شده توسط تعدادی از نیروهای مرزبانی ترکیه انجام شده باشد.

روزنامه اعتماد در این باره نوشته است؛ دوم اردیبهشت؛ یک هفته بعد از وقوع این اتفاق تلخ، بهرام صمدی؛ برادر شهروند مجروح که از این اتفاق، جان سالم به در برده بود، جزییات این حادثه؛ رفتار وحشیانه پلیس مرزی ترکیه با بهنام صمدی و حسن کچلانلو را تعریف کرد.

برای بهنام و حسن چه اتفاقی افتاد؟

بهنام و حسن، چهارشنبه شب با دو تا کارتن سیگار روی کولشون، از مرز «شیخ صولو بالا» (ایران) رد شدن. حدود ساعت ۱۱ ظهر پنجشنبه، بهنام به من تلفن زد و گفت که نزدیک روستای بیدوغان هستن و میرن سیگاراشون رو بفروشن…

راز آسمان پایتخت

دو ساعت بعد، من به بهنام تلفن زدم که بپرسم سیگارشو فروخته یا نه، بهنام گفت پلیس ترکیه ما رو دستگیر کرد. من از پشت گوشی شنیدم که یکی از پلیسا به بهنام گفت این کی بود بهت تلفن زد. دیگه گوشی تلفن بهنام خاموش شد.

پلیس ترکیه این دو تا رو می‌بره پاسگاه مرزی، اونجا، ۱۰ تا پلیس بودن، آب سرد روی بهنام و حسن می‌ریزن و به شکمشون لگد می‌زنن و با پا روی سرشون می‌کوبن و انقدر با بیل آهنی توی سر و صورتشون می‌زنن که حسن بیهوش میشه. بعد، بهنام و حسن رو سوار ماشین، میارن روی نوار مرزی؛ کنار پاسگاه دیدبانی. توی ماشین، بهنام می‌شنوه که یکی از پلیسا به بقیه میگه اینا رو با چاقو بکشیم که ساکت بمونن و برای دوستاش تعریف می‌کنه که چند ماه قبل هم، یه ایرونی رو روی نوار مرزی گرفته بوده و بعد از کتک فراوون، با چاقو تهدیدش می‌کنه که اون ایرونی، حاضر میشه ۸۰۰ لیر به این پلیس بده و زنده بمونه.

وقتی حسن و بهنام رو روی زمین کنار پاسگاه میندازن، لباسای هر دوشون رو در میارن و با چاقو به هر دوشون تجاوز می‌کنن و رگای پاشون، پشت گوش و تمام تنشون رو با چاقو زخمی می‌کنن که اینا از خونریزی بمیرن و نتونن حرفی بزنن. بهنام و حسن، بعد از این بلاها، بیهوش میشن.

از ۸ شب، روی زمین کنار پاسگاه می‌مونن تا ۸ صبح که آفتاب می‌زنه و بهنام، با گرمای خورشید به هوش میاد و اون موقع، می‌بینه که حسن، مرده. بهنام خودش رو روی زمین می‌غلتونه تا به پاسگاه می‌رسه و به سربازای دیدبانی ترکیه میگه شما‌ها ما رو شکنجه کردین، دوستم رو کشتین، کمک کنین ببرمش توی خاک ایران. دیدبانی ترکیه بهش میگه ما تو رو نزدیم، پلیس پاسگاه بزرگ شما رو زده.

بهنام رو در چه وضعیت پیدا کردید؟

آنقدر لگد و بیل آهنی به سرش زده بودن که از سر و گوش و دماغش خون می‌اومد. وقتی بلندش کردیم، توی کفشاش پر از خون بود. پاهاش رو با چاقو زخمی کرده بودن. با لگد دندوناشو شکسته بودن و از دهنش خون می‌ریخت. توی شکمش لگد زده بودن و نمی‌تونست روی پا بایسته. انقدر حالش بد بود که اصلا منو نمی‌شناخت. یه کاپشن تنش بود که از کاپشن، خون می‌ریخت. وقتی نگاش کردم حالم بد شد. حتی نتونست دستم رو بگیره. با خودم گفتم بهنام مرد. نتونستم خودم بلندش کنم. مردم روستا اومدن، کمک کردن و بهنام رو توی ماشین گذاشتن که ببرمش بیمارستان. توی ماشین که خوابوندنش، بهنام بیهوش شد.

کسی وضعیت بهنام رو پیگیری کرده؟

وقتی بهنام اومد خونه، از مرزبانی چالدران به ما تلفن زدن و گفتن بهنام رو می‌بریم مرز، همون جایی که روی زمینش خون ریخته. از ترکیه هم اومده بودن. یه قاضی از ترکیه اومده بود و به زمین مرز نگاه کرده بود. از بهنام پرسیده بودن که پلیس، چرا شما رو کتک زده، کجا شما رو کتک زده، کدوم پلیس ترکیه شما رو زده. بهنام هم همه‌چیز رو براشون تعریف کرده بود. اونجا، بهنام رو معاینه کرده بودن، زخماشو دیده بودن، جای تجاوز با چاقو رو دیده بودن.

بهنام گفت قاضی ترکیه، وقتی همه اینا رو دید، به من نگاه کرد و چشماش رو بست. توی ترکیه برای ما وکیل گرفتن که به ما تلفن می‌زنه. امروز (پنجشنبه دوم اردیبهشت) پرونده بهنام رو باز کردن و به دادگاه دادن. یه سرهنگ مرزبانی هم به من گفت به ما برگه ۷ روزه میدن که بریم و توی محکمه، حرف بزنیم، ولی هنوز خبری از اون کاغذ نیست.

از دیروز، چند تا خبرنگار از ترکیه به ما تلفن زدن، با بهنام حرف زدن، ازش پرسیدن چطور شده و چرا شکنجه شده. عکسای بهنام؛ عکس اون زخمای تنش رو براشون فرستادم. ولی تا الان (ظهر پنجشنبه، دوم اردیبهشت) تو اولین کسی هستی که از ایران به ما تلفن می‌زنی. توی ایران، غیر از اون مامور کلانتری که اومد بیمارستان، هیچ کسی پیگیر نشد که چه اتفاقی افتاده.

بهنام و حسن، کولبر بودن؟

نه. بهنام فقط ۱۷ سالشه. هیچ‌وقت کولبری نرفت. تا اول راهنمایی درس خوند، ولی به خاطر شرایط مالی خانواده‌مون، دیگه نتونست درس رو ادامه بده. خانواده ما ۸ نفرن. فقط من و پدرم کار می‌کنیم. توی شهر چالدران، هیچ شغلی نیست جز کشاورزی و کارگری. اینجا، فقط برفه و سرما. اینجا، فقط ۳ ماه در سال، گرما رو می‌بینیم. فصل زمستون، حتی کشاورزی هم نیست.

من و پدرم، مثل بقیه مردم اینجا، کارگریم. با مزد کارگری باید خرج ۸ نفر رو بدیم. خودت که می‌دونی. کارگری که همه روزای ماه نیست. اگه بتونی ۱۵ روز کار کنی، روزی ۱۰۰ هزار تومن مزد بهت میدن. یه خانواده ۸ نفره، چطور می‌تونه ۳۰ روز با یه میلیون و پونصد هزار زندگی کنه؟ بهنام خیلی دلش می‌خواست کار کنه. چند بار به من گفت برام پاسپورت بگیر برم ترکیه کار کنم. اون روز، من توی روستا نبودم وگرنه اجازه نمی‌دادم بهنام بره. من توی شهر کارگری می‌کردم. مادرم خبر داد که بهنام برای کار رفته ترکیه.

با حسن، هر کدوم ۲۵ باکس سیگار خریده بودن که ببرن ترکیه بفروشن. حسن هم وضع خانواده‌اش خیلی بد بود. ۶ تا بچه داشت. از روستای ما نبود. از یه روستای دیگه بود. ۴۴ سالش بود. یکی از دوستای بهنام، توی ترکیه براشون کار پیدا کرده بود. بعد از اینکه بهنام برگشت خونه، توی صفحه اینستاگرامش دیدم. دوستش قول داده بود بهنام اونجا کارگر گچکاری بشه و روزی ۱۰۰ لیر مزد بگیره. ۱۰۰ لیر، یعنی ۳۰۰ هزار تومن. برای همین بهنام و حسن سیگار خریدن که خرج راهشون باشه تا برسن به اون شهر و مشغول به کار بشن. ۲۵ باکس سیگار رو می‌تونستن ۵۰۰ لیر بفروشن… .

روزنامه اعتماد نوشته است؛ تا بعدازظهر دیروز و زمان تنظیم این گزارش، دولت ایران، هیچ واکنشی در مقابل جنایت پلیس مرزبانی ترکیه نداشت.

اخبار مهم امروز را بخوانید:

برای دسترسی سریعتر به اخبار مهم روز، عضو کانال تلگرام کاماپرس شوید. برای عضو شدن اینجا را کلیک کنید.

انتهای پیام

این مقاله رو با بقیه به اشتراک بذار:

8 دیدگاه برای “تجاوز وحشیانه پلیس مرزبانی ترکیه به دو جوان ایرانی

  1. امیر گفته:

    وقتی در عرض ۳ سال عوارض خروج از ۲۵ هزار تومان به ۸۰۰ هزار تومان می رسانند باید فکر عواقب آن را هم می کردند

  2. سیامک کیان گفته:

    دورد بر شما نویسنده دانا و فهیم،تا آخر نوشته شما فقط گریستم،برای خودم و مردم کشورم.کل داستان برمیگرده به نداری و فقر،ایران ثروتمندترین کشور دنیا از لحاظ منابع طبیعیه یعنی اگه هیچ صنعتی هم نداشته باشیم بازهم یک کشور ثروتمند محسوب میشیم.
    چرا کار ما به اینجا کشیده؟
    مگه مردم ایران جز زندگی کردن چی میخوان؟
    چرا ایران تبدیل به یک جزیره متروکه شده ؟
    چرا جوانان و نوجانان ما باید آواره کشورهای دیگه بشن که زیر بار هر ظلم و زوری برن؟
    چرخ مردم سالهاست که نمیچرخه.

  3. عبدالله گفته:

    یه دشت سرسبز ، یه رود پر آب
    یه سد محکم ، داشتیم تو سیلاب
    ما از خوشیها ، دلامون آزرد
    سد رو شکستیم ، دنیا رو آب برد
    القصه …
    ” از ماست که بر ماست “

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کرمان موتور شیراز