تلاش صنعت گردشگری ایران برای حفظ بقا
روزگاری نه چندان دور، ایران با اقلیم چهار فصلاش یکی از بزرگترین مراکز توریستی منطقه بود که گردشگران زیادی را از اقصی نقاط جهان برای بازدید پذیرا بود. اما به نظر میرسد صنعت گردشگری ایران در دهههای گذشته پس از افت و خیزهای شدید، هم اکنون وارد دورهای با کمترین سودآوری شده است. ضعیف شدن این صنعت نه فقط باعث بیکاری و مهاجرت بسیاری از فعالان گردشگری کشور شده، بلکه باعث کاهش هر چه بیشتر عدالت در تولید ثروت در کشور نیز خواهد شد.
سهند عقدایی، مدیرعامل و مدیر آژانس اسپیلت البرز در گفتوگوی مفصل با تحریریه کاماپرس از فراز و فرودهای چند دهه اخیر گردشگری در ایران و چالشهای این روزهای این صنعت سخن گفته است.
برای مشاهده جدیدترین اخبار کسب و کار کاماپرس را در اینستاگرام دنبال کنید.
گفتوگو را با خاطرهای آغاز میکنم. فکر میکنم سال اول یا دوم دبیرستان بودم. معلم ادبیات فارسی ما فردی بود که برای جذابتر کردن ادبیات، سر کلاس درباره هر موضوعی صحبت میکرد. یک بعدازظهر که فضای آن هنوز هم در ذهنم مانده، گفت، اگر بتوانیم تعداد گردشگرانی را که وارد کشور ما میشوند به اندازه ترکیه برسانیم، دیگر لازم نیست حتی یک بشکه نفت صادر کنیم. اینکه چرا یک معلم ادبیات چنین حرفی را وسط درس ادبیات میزند، خودش داستانی است. اینکه آن عدد چقدر دقیق بود یا نبود هم در آن زمان اهمیت نداشت. اما برای ذهنِ منِ دانشآموزِ آن دوره، یک تلنگر جدی بود. اینکه ما واقعاً چه ظرفیت عظیمی در حوزه گردشگری داریم که اگر به آن پرداخته شود، میتوان از این حجم خامفروشی و اقتصاد رانتی فاصله گرفت و تبعات مثبت آن را نیز به دست آورد. برای ورود به گفتوگو از همینجا شروع کنیم.
آیا واقعاً آن صحبت معلم ادبیات ما درست بود؟
وقتی وارد حوزه عدد و رقم میشویم، کار کمی سختتر میشود. نخست باید منابع قابل اتکا داشته باشیم. باید بودجه را بررسی کنیم، مقایسه انجام دهیم و ببینیم سهم گردشگری در GDP ترکیه چقدر است. یا اینکه هر گردشگر برای ترکیه چقدر درآمد ایجاد میکند و سایر شاخصها چه میگویند. در مقابل باید سهم نفت در GDP و میزان سودآوری آن را نیز در نظر گرفت. من اکنون حضور ذهن دقیق ندارم، اما تابستان گذشته در حال نگارش یک مقاله علمیپژوهشی درباره اقتصاد سیاسی گردشگری ترکیه بودم و با بررسی منابع دیدم که حتی امروز نیز گردشگری، رتبه نخست سهم GDP در اقتصاد ترکیه را ندارد. قبل از آن، صنایع دیگری مانند تولید صنعتی و تولیدات کشاورزی در رتبههای بالاتر قرار دارند و گردشگری در رتبههای بعدی است. اما گردشگری ویژگیهای دیگری دارد که آن را جذاب میکند، حتی اگر سهم اول را هم نداشته باشد. بهویژه نوعی از گردشگری که مبتنی بر فرهنگ و طبیعت باشد، یکی از معدود انواع اقتصاد است که توزیع ثروت را بهطور ارگانیک تا دورترین نقاط کشور هدایت میکند.
اخیراً نیز بیانیهای تحت عنوان «اجماع لندن» منتشر شد که به موضوع «توزیع ثروت» میپردازد. اقتصاددانان جدید معتقدند که توزیع ثروت کافی نیست و باید پیشتوزیع آن مورد توجه قرار گیرد. یعنی تولید ثروت نباید تنها در چند شهر بزرگ یا در چند مرکز صنعتی متمرکز باشد و سپس دولت بخواهد از محل آن درآمدها، خدمات اجتماعی ارائه دهد و به مناطق دیگر پول تزریق کند. چنین ساختاری نه عادلانه است و نه توسعهپایدار را تضمین میکند.
در اقتصاد مبتنی بر نفت چطور؟
در مدل اقتصادی رانتیِ مبتنی بر نفت که اشاره کردید، ثروت ناشی از فروش نفت یا دیگر منابع خام گرانقیمت مانند الماس یا طلا در برخی کشورهای آفریقایی در اختیار دولت قرار میگیرد. دولت هم باید از آن برای تأمین خدمات اجتماعی و توسعه زیرساختها استفاده کند. اما عملاً بخش زیادی از این درآمد صرف تحکیم قدرت سیاسی دولت میشود، بخش دیگری به شبکههای حامیپروری اختصاص مییابد و آنچه باقی میماند نیز عمدتاً صرف هزینههای مصرفی میشود، نه سرمایهگذاری مولد. این همان اتفاقی است که در ایران رخ داده، در ونزوئلا طی پنج دهه گذشته رخ داده، در بسیاری از کشورهای خاورمیانه دیده شده و جامعهشناسان بررسی میکنند که چرا در کشورهایی مثل اندونزی این روند به همان شکل رخ نداده است. در واقع حالتهایی در اندونزی به وجود آمد که مانع از این اتفاق شد و البته بحث در مورد آن خارج از موضوع این مصاحبه است.
حال اگر از بحث نفت فاصله بگیریم، هرگاه تولید فقط در چند شهر بزرگ مانند تهران، مشهد، اصفهان، تبریز و چند مرکز صنعتی دیگر متمرکز شود، بخشهای گسترده کشور از چرخه تولید و ثروتسازی کنار گذاشته میشوند. در چنین وضعیتی، آن مناطق بهطور ارگانیک وارد چرخه اقتصادی نمیشوند و وابستگی مردم آن مناطق به دولت افزایش مییابد. این وابستگی تبعات اجتماعی زیادی دارد. افراد بهجای آنکه در تولید ثروت مشارکت کنند و قدرت چانهزنی اجتماعی و نهادی داشته باشند، منتظر دریافت یارانه یا کمکهای اجتماعی میمانند. این امر شخصیت و هویت اجتماعی را نیز تغییر میدهد.
سیاستهای نئولیبرال که از دهه ۱۹۷۰ با نظریهپردازیهایی مانند فریدمن و هایک آغاز شد و پس از فروپاشی شوروی در دهه ۱۹۹۰ تحت عنوان «اجماع واشنگتن» بهصورت بستههای سیاستگذاری توسط صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی ترویج شد، دقیقاً به این مسائل توجهی نداشت. آن سیاستها بدون توجه به پیشتولید و پیشتوزیع پیشنهاد میشد. اما اکنون در برابر اجماع واشنگتن، مدل جدیدی با عنوان «اجماع لندن» توسط اقتصاددانان مطرح جهان ارائه شده است که بر توسعه پایدار، احترام به نهادها، توجه به محیط زیست و توزیع تولید ثروت در سراسر کشور تأکید دارد. احتمالاً در سالهای آینده بیشتر درباره آن خواهیم شنید.
آیا گردشگری در کشوری مانند ایران میتواند سهم قابل توجی از تولید ناخالص داخلی را به خود اختصاص دهد؟
این توضیحات را ارائه دادم تا به موضوع گردشگری برسم. گردشگری بهصورت ارگانیک یکی از بهترین سازوکارها برای توزیع تولید ثروت در سراسر کشور است. در ایران، یک گردشگر که وارد کشور میشود و میخواهد اصفهان، شیراز، قشم یا سواحل مکران را ببیند، در هر مقصد مجموعهای از ظرفیتهای محلی را فعال میکند. هتلداری، رستوران، حملونقل و نیروهای بومی جزو مواردی هستند که درآمد کسب میکنند. همین امر باعث ارتقای سطح زندگی مردم آن مناطق میشود و آنان را از وابستگی به کمکهای دولتی دور میکند، زیرا خودشان در حال تولید ارزش هستند.
البته اگر فقط بخش سودآوری گردشگری را با نفت مقایسه کنیم، ممکن است دچار خطا شویم. فرضاً نفت با قیمت ۷۰ دلار فروخته میشود و طبق گفته وزیر نفت سابق و تا دوره وزارت وی، قیمت تمامشده هر بشکه پنج دلار بوده است. واضح است که چنین حاشیه سودی در کمتر صنعتی یافت میشود. شاید گردشگری سود ۲۰ تا ۲۵ درصد داشته باشد؛ اما آنچه اهمیت دارد، اشتغالزایی گسترده، توزیع ثروت و هزینه پایین ایجاد شغل در این صنعت است. برای ایجاد یک شغل در گردشگری بهطور متوسط ۵۰ میلیون تومان سرمایهگذاری لازم است، اما در پتروشیمی بیش از یک میلیارد تومان برای ایجاد یک شغل نیاز است. این مزیتها باید در سیاستگذاری مدنظر قرار گیرد، نه صرفاً مبلغ سود.
برخی چالشهای صنعت گردشگری به طور مستقیم ناشی از عملکرد حاکمیت نیست، اما به نظر میرسد که هر ساله به چالشهای گردشگری اضافه میشود. به نظر شما که شب و روز با این صنعت مواجه هستید و شاید شبها در خواب هم به فکر توسعه کسبوکار خود هستید، چالشهای حوزه گردشگری به چه شکل است؟
فرمودید احتمالاً من شبها خواب برنامههای توسعه بازار را میبینم. اول اینکه باید بگویم شبها خیلی راحت میخوابم. به این نتیجه رسیدهام که فکر کردن یا فکر نکردن تفاوتی در رخدادهای کلان ایجاد نمیکند. من بعدازظهرها ورزش میکنم؛ قبلاً صبحها ورزش میکردم اما برنامهام را تغییر دادهام. از ساعت شش یا هفت به بعد هیچ تماس کاری را پاسخ نمیدهم. فیلم میبینم، شام میخورم، در اینستاگرام میگردم و میخوابم. راحت و بدون اضطراب. حالا چه جنگ ۱۲روزه باشد، چه موضوعات دیگر.
نسل ما نسلی است که از کودکی تا به امروز پیوسته با اضطراب و بحران روبهرو بوده است. من اول مهر ۵۹ به مدرسه رفتم. در حالی که یک روز قبلش جنگ آغاز شده بود. از آن زمان تا امروز همیشه منتظر بودیم اوضاع بهتر شود، اما تغییر اساسی رخ نداد. بنابراین اکنون باید حداقل باقیمانده عمرمان را بهتر مدیریت کنیم. این به معنای انفعال نیست؛ بلکه به معنای کنترل اضطراب است. اضطراب واکنشی زیستی برای حل خطرات فوری است؛ اما امروز اتفاقاتی که رخ میدهد که در کوتاهمدت قابل حل نیست و باید سطح اضطراب را مدیریت کرد.
اما درباره چالشهای گردشگری، ما سه نوع گردشگری ورودی، خروجی و داخلی داریم که هرکدام صنعت متفاوتی با اقتضائات خاص خود هستند. از سال ۱۳۸۵ که شرکت را تأسیس کردیم، بیشترین تجربه ما در حوزه گردشگری داخلی بود. به عنوان کوهنورد و طبیعتگرد، به بسیاری از نقاط ایران سفر کرده بودیم، جاهایی رفته بودیم که مردم عادی معمولاً نرفته بودند. ایده تجاری ما این بود که آنچه را خودمان بهعنوان ورزشکار تجربه کردهایم، در قالب بستههای تجاری سفر به مردم عرضه کنیم. این ایده نو بود و مورد استقبال قرار گرفت و به مرور توسعه یافت.
باورتان نمیشود؛ سال ۱۳۸۵ وقتی قصد برنامهریزی برای سفر به کویر مصر داشتیم، در آن منطقه حتی یک اقامتگاه وجود نداشت. اما امروز فقط در همان محدوده بیش از صد اقامتگاه بومگردی وجود دارد و با مازاد اقامتگاه روبهرو هستیم. آن زمان فردی که فرهنگ میزبانی داشته باشد و بداند میتواند بخشی از خانهاش را اجاره دهد، پیدا نمیشد. ما گفتوگو کردیم و در نهایت یک آقا که به او «خان» میگفتند و دو همسر داشت که خانه بزرگ و دوبخشی هم داشت، پذیرفت که اعضای خانواده از دو بخش حیاط در یکطرف ساکن شوند تا اتاقهایی برای اقامت گردشگران فراهم شود و از همانجا اولین قدمها برداشته شد. از خلال چنین گفتوگوهایی با جامعه محلی بود که برای نخستین بار توانستیم در سال ۱۳۸۵ تور کویر مصر را برگزار و اقامتگاه خود را تأمین کنیم. بماند که در آن زمان نه بلد بودند غذا درست کنند، نه سرویسدهی را میدانستند و نه سایر امور مرتبط را؛ و ما مجبور بودیم همه این موارد را با آموزش پوشش دهیم. حتی با هزینه خودمان سرویسبهداشتی و توالت درست میکردیم و کار به همین شکل جلو میرفت.
همان منطقه کویر مصر امروز چه تغییری کرده است؟
اکنون کار به جایی رسیده است که اگر بخواهم صرفاً کویر مصر را بهعنوان یک نمونه پایلوت بگویم، امروز بیش از ۱۰۰ اقامتگاه بومگردی در آن وجود دارد. مردم رفتوآمد میکنند، راهنمایان محلی فعال شدهاند، تعداد زیادی خودرو آفرود در آن منطقه فراهم شده و شترهایی که پیشتر در بیابان رها بودند و فقط از گوشتشان استفاده میشد، امروز در حال ارائه خدمات به گردشگران هستند. این اتفاق در بسیاری از نقاط ایران، در دل طبیعت و در شهرهای کوچک رخ داده و بسیار روند مثبت و خوشحالکنندهای است.
اما در یک مقطعی، آژانسها از این چرخه اقتصادی خارج شدند. در آن دوره، مزیت ما این بود که ما آن مکانها را میشناختیم و دیگران نمیشناختند. جامعه محلی هم در ارائه خدمات قوی نبود و ما باید بهعنوان واسطه عمل میکردیم. یعنی تور را طراحی میکردیم، جامعه محلی را آموزش میدادیم، کموکاستیها را خودمان تأمین میکردیم، ثبتنام مسافران را انجام میدادیم، آنها را به منطقه میبردیم و همه چیز را مدیریت میکردیم. امروزه خوشبختانه جامعه محلی آنقدر قوی شده که خودش تبدیل به تورگردان شده است. اقامتگاه تأسیس کرده، ساختارهای لازم را ایجاد کرده و مشتری مستقیم با او ارتباط برقرار میکند. بنابراین، ما از چرخه کسبوکار حذف شدیم.
این موضوع کنار گذاشته شدن برای شما مثبت است یا منفی؟
این اتفاق از نظر اقتصادی برای ما به معنای خروج از بازاری بود که ما ایجادش کرده بودیم. اما رفتهرفته دیدیم سود ما کمتر و کمتر میشود. بهطوریکه دیگر از یک جایی به بعد از نظر اقتصادی توجیهپذیر نبود. با این حال، من این روند را منفی نمیبینم. درست است که برای ما سودی ندارد و باید برای کسبوکار خود مسیر جدیدی پیدا کنم، اما اینکه چنین بازاری راه افتاده و اگر الزامات زیستمحیطی و فرهنگی جامعه میزبان رعایت شود که البته در برخی مناطق رعایت نمیشود و در برخی مناطق مردم بسیار آگاه و مسئولیتپذیرند، در مجموع اتفاق بسیار مثبتی است و چشمانداز رو به رشدی ایجاد کرده است.
در زمینه تورهای خروجی چه؟
در حوزه تورهای خروجی، روندی که طی شده به هر حال بخشی از وضعیت اجتماعی ایران است. بخش بزرگی از آن شامل سفرهایی است که حاکمیت نیز بهطور گسترده تبلیغ و تشویق میکند. مانند سفر به عتبات عالیات و راهپیمایی اربعین. چند میلیون نفر در این قالب سفر میکنند. به طور تقریبی دو میلیون نفر برای اربعین و مجموعاً در طول سال حدود چهار میلیون نفر به عراق سفر میکنند.
مقصد بعدی ایرانیان ترکیه است که مشخص است چرا. هرآنچه مردم در سواحل ایران نمیتوانند داشته باشند، به سواحل ترکیه میروند تا تجربهاش کنند. تفریح خانواده ایرانی عمدتاً این شده که یا در محیطهای دربسته مانند خانهها و ویلاها دور هم جمع شوند و جشن بگیرند یا اگر بخواهند فضای بازتر داشته باشند، پول جمع کنند و سالی یک یا چندسال یکبار به ترکیه سفر کنند.
اما آن بخشی از گردشگری خروجی که واقعاً به گردشگری بهمعنای واقعی کلمه نزدیک است، یعنی سفر برای دیدن یک کشور جدید، مواجهه با یک فرهنگ تازه و تجربه فضاهای متفاوت، تعدادش آنقدر زیاد نیست. مخصوصاً وقتی از سفرهای زیارتی عراق و سفرهای ساحلی ترکیه کم کنیم و سفرهای تایلند و سایر مقاصد مشابه را هم کنار بگذاریم، حجم سفرهایی که هدفشان شناخت جهان و فرهنگها است، چندان زیاد نیست.
تازه باید افرادی را که برای دیدن خانوادهشان سفر میکنند یا افرادی که برای تجارت به خارج میروند هم از آمار حذف کرد. نمونه ساده آن، تعداد تورهای گردشگری است که از ایران در ایام عید خارج میشود. اگر عدد گردشگران خروجی ایام نوروز را سه برابر کنید، به تخمینی از کل سفرهای سال میرسید. حدود یکسوم کل سفرهای ایرانیان، چه داخلی و چه خارجی، در ایام نوروز انجام میشود و دو سوم در باقی سال شکل میگیرد. اگر پروازهای چارتر و سفرهای ترکیه و دبی را از این آمار حذف کنیم، میبینیم تعداد سفرهای واقعی گردشگریِ فرهنگی و تجربهگرا چندان بالا نیست. وضعیت مالی مردم نیز چندان مناسب نیست که بتوانند این نوع سفرها را بهطور گسترده انجام دهند.
به نظر میرسد این روزها موضوع سفر در لایف استایل مردم قرار گرفته و سفر با هدف شناخت جهان و فرهنگها بیشتر شده است. این تغییر در آمارها محسوس نیست؟
فرهنگ سفر، البته نسبت به گذشته توسعه یافته است. سال ۱۳۸۶ که ما اولین تور خارجیمان را برای کلیمانجارو در تانزانیا و کنیا برگزار کردیم، اطرافیانم تعجب میکردند که اصلاً کسی حاضر است برای دیدن حیاتوحش و بیگ فایو چنین هزینهای بپردازد. اما بهمرور فرهنگ سفر جا افتاد. امروز نیز نشانههای آن را در اینستاگرام میبینیم. تعداد زیاد صفحههایی که تصاویر مقاصد فرهنگی، تجربی و طبیعی را منتشر میکنند رو به افزایش است. حتی کسانی که توان سفر ندارند، با اشتیاق محتوا را دنبال میکنند و این نشاندهنده عطش و رغبت به سفر است.
در تورهای خروجی، همانطور که گفتم اگر سفرهای ترکیه و عراق را کم کنیم، بیشتر شاهد افزایش علاقه مردم به سفر هستیم تا افزایش واقعی تعداد مسافران. افزایش مسافر رخ داده، اما نسبت به موج علاقه و اشتیاق عمومی بسیار کمتر است. مقاصد اروپایی نیز برای بخش زیادی از مردم چندان تفاوتی ندارد و فقط گرانتر شدهاند. از طرفی فعالان تور خروجی تحت فشار نوسانات دلار و کاهش قدرت خرید مردم هستند و این صنعت آسیبهای زیادی دیده است.
پدیده اجتماعی دیگری نیز در گردشگری، چه داخلی و چه خارجی، رخ داده و آن اینکه بازار گردشگری از دست چارترکنندهها خارج شده و به سمت اینفلوئنسرها رفته است. قبلاً اگر کسی میخواست مثلاً تور کنیا برگزار کند، باید پرواز چارتر میکرد، هتل گارانتی میگرفت و یک مدل فوردیستی از گردشگری انبوه ارائه میداد. اما امروز تقاضا از گردشگری انبوه فاصله گرفته و به سمت گردشگری تجربهگرا رفته است. اینفلوئنسر میگوید که من تو را به این سفر میبرم و این تجربه را خواهی دید. فیلم میگیرد، مستند میکند و مردم برای تجربهکردن جذب میشوند. این تحول در تبلیغات، اتفاق مثبتی برای گردشگری تجربهگرا است، هرچند از نظر مالی بسیاری توان سفر ندارند. در نتیجه بازار از دست چارترکنندهها خارج شد و آنها به همان بازار ترکیه محدود شدند.
چالشهای گردشگری ورودی به کشور شامل چه مواردی میشود؟
وضعیت گردشگری ورودی به صورت واقعی و دقیق حال گردشگری ایران را نشان میدهد. در همه کشورهای دنیا، وضعیت گردشگری ورودی میزانالحراره صنعت گردشگری است. مثلاً در فرانسه، با اینکه مردم فرانسه پول دارند و در کشور خود هزینه میکنند اما آنچه اهمیت دارد گردشگری ورودی است. زیرا الگوی هزینهکرد گردشگر خارجی بهمراتب متفاوتتر و سودآورتر از گردشگر داخلی است. یک آمریکایی وقتی در آمریکا سفر میکند یکجور خرج میکند، اما همین فرد وقتی به اروپا میرود دو تا سه برابر برای اقامت و غذا هزینه میکند. گردشگر ورودی وقتی وارد یک کشور میشود، از بسیاری ملاحظات قیمتی و عقلانی روزمره آزاد است و سطح هزینهکردش در یک اشل متفاوت قرار میگیرد. به همین دلیل گردشگری ورودی حاشیه سود بسیار بالاتری از گردشگری داخلی دارد.
گردشگری ورودی ایران چند موج داشته است. نخستین موج از جشنهای ۲۵۰۰ ساله زمان شاه شروع شد. موج دوم چند سال پس از جنگ و مشخصاً در دوره آقای خاتمی و طرح گفتوگوی تمدنها بود. موج سوم دوران برجام بود که در سال ۱۳۹۸ به اوج رسید و ایران رکورد ۹ میلیون ورودی را ثبت کرد. البته همه این ۹ میلیون ورودی بهمعنای دقیق کلمه گردشگر نبودند؛ اما ورودکننده بودند و در آمار ثبت شدند.
در دورههای مختلف نیز نوسانات زیادی داشتیم. مثلاً در دوران احمدینژاد، رؤسای سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مانند رحیممشایی، بقایی و دیگران که همگی از نزدیکترین افراد به رئیسجمهور بودند، با وجود نزدیکی سیاسی، عملکردهای کاملاً متفاوتی داشتند. رحیممشایی عملکرد قابل دفاعی داشت، اما بقایی سازمان را تخریب کرد. این مثال را برای این گفتم که سیاستگذاری فقط سیاستگذاری کلان نیست؛ مدیریت فردی نیز نقش تعیینکننده دارد.
گردشگری ورودی در دوره خاتمی با گفتوگوی تمدنها رشد کرد و تا اوایل دوره احمدینژاد ادامه داشت. اما با طرح موضوعاتی مانند هولوکاست، تشدید تحریمها و حوادث سال ۱۳۸۸، گردشگری ورودی بهشدت افت کرد. تورگردانان ورودی وارد مرحلهای شدند که اگر بخواهم اصطلاح زیستشناسی استفاده کنم، به وضعیت آتروفی رسیدند. مثل ارگانیسمی که متابولیسمش را پایین میآورد و وارد نوعی حالت بقا میشود. نفس میکشیدند، اما فعالیت اقتصادیشان نزدیک به صفر بود.
سال ۱۳۹۲ پس از برجام، رشد بسیار شدیدی رخ داد. تقاضا زیاد بود اما زیرساختها توان پاسخ به آن را نداشتند. نقطه اوج هم در سال ۱۳۹۸ بود. از سال ۱۳۹۲ سرمایهگذارها آمدند، هتل ساختند، تبلیغات کردند، راهنما تربیت شد و زیرساختها تقویت گردید. اما با سقوط هواپیمای اوکراینی، کرونا و اعتراضات آبان ۹۸، ضربههای پشتسرهم وارد شد. مهمتر از خود اعتراضات، قطع یکهفتهای اینترنت بود که ایران را در صدر اخبار نگرانکننده جهان قرار داد و تصور ناامنی از اینکه گردشگران امکان تماس با خارج از ایران را ندارند، ایجاد کرد.
سال ۱۴۰۱ درحال ریکاوری بودیم، اما حوادث شهریور و پاییز ۱۴۰۱ ضربهای شدید وارد کرد. افت نه فقط به دلیل اعتراضات یا قطعی اینترنت بلکه به دلیل دستگیری تعداد زیادی از گردشگران بهعنوان جاسوس بود که برخی هنوز در زندان هستند. با تکرار دستگیری گردشگران، بحران تشدید شد و به دلیل هشدارهای شدید کشورهایی مانند اتحادیه اروپا و آمریکا که ایران را در فهرست مناطق قرمز سفر قرار دادند، شرکتهای بیمه پوشش خود را برداشتند، شرکتهای تورگردان ایران را از کاتالوگهای خود حذف کردند و بسیاری از آژانسهای خارجی حتی در صورت علاقه شخصی، بهصورت رسمی اجازه معرفی مسافر نداشتند و از عواقب قانونی میترسیدند.
در گردشگری ورودی، هرچه بتوانیم از کشورهای با GDP بالاتر گردشگر جذب کنیم، سود بیشتری خواهیم داشت. سود تور گردشگری برای یک گردشگر اروپایی ۳۰ تا ۵۰ درصد است. حتی در شهرهای روتین مانند اصفهان و شیراز نیز این سود کمتر از 30 درصد نیست و سود مناسبی را نیز نصیب مراکز اقامتی، رستورانها، رانندگان و سایر افراد میکند. این سود برای گردشگر چینی حدود ۲۰ درصد و برای گردشگر عراقی حتی کمتر از ۱۰ درصد و حتی کمتر از گردشگری داخلی است که تنها با تیراژ بالا قابل جبران است. بنابراین نمیتوان گفت که ۹ میلیون نفر شده ۷ میلیون، پس چیز زیادی نیست. آن دو میلیونِ از دسترفته، از نظر ارزش اقتصادی شاید معادل ۲۰ میلیون گردشگر ارزانقیمت باشد.
یعنی سود حاصل از گردشگری کم شده است؟
این بخش بهشدت آسیب دیده و بسیار نحیف شده است. شرکتهایی که ۱۵۰ نفر پرسنل داشتند امروز با ۱۰ تا ۱۵ نفر کار میکنند. شرکتهای ۵۰ نفره به دو یا سه نفر رسیدهاند. نیروها یا مهاجرت کردهاند یا وارد صنایع دیگر شدهاند. حتی اگر فردا ناگهان شرایط سیاسی بهتر شود که احتمال آن کم است، نیروی انسانی آمادهای وجود ندارد. ما با بحران نیروی انسانی مواجهیم و برای احیای گردشگری ورودی باید نسل جدیدی از نیروهای متخصص تربیت کنیم.
اکنون گردشگری ایران در وضعیتی قرار دارد که بهدرستی توصیف شود، به نوعی خواب زمستانی یا حتی فراتر از آن، یک مرحله بقای حداقلی رسیده است. زندگی ادامه دارد و گردش زمان متوقف نمیشود، اما برای بازسازی این صنعت، کار بسیار گسترده، سیاستگذاری آگاهانه و بهبود شرایط کلان لازم است.
پیشبینی و چشمانداز شما از آینده گردشگری ایران چیست؟
در حال حاضر شاهد سایتهای زیادی هستیم که تورهای داخلی ارائه میدهند، بلیت میفروشند، اجاره هتل و بومگردی را انجام میدهد و در کنار آن نیز افراد محلی خدماتی را به گردشگران ارائه میدهند. در واقع قضیه مربوط به سرریزِ گردشگری است و آژانسها در این زمینه زیاد دخیل نیستند. گردشگر ایرانی که پیشتر به خارج از کشور میرفت و اکنون امکانش را ندارد، وارد گردشگری داخلی شده است. آژانسها هم در این نوع گردشگری سهم خود را از دست دادهاند. اگر در آژانسی از سهم این گردشگریِ داخلی کاسته شده، به این معنا نیست که صنعت در بخش داخلی خوابیده و این خود جنبهای امیدوارکننده دارد. موضوع گردشگری باید دغدغه ما باشد. به هر حال بازارهای موجود باید فعال بمانند. اکنون خودِ ما که زمانی اصلاً توجهی به بازاری مثل بازار عراق نداشتیم و ظرفیتی برای آن اختصاص نمیدادیم، شخصا در حال مذاکره و گفتوگو هستم تا تلاشها و تخصصی را که داریم به بازار عراق معرفی کنیم و بتوانیم سهمی از آن بازار بگیریم. تعداد مشخصی از گردشگران در حال رفتوآمد هستند و ما باید با انتظارات پایینتر و شکلهای متفاوت، خودمان را تطبیق دهیم و کار را پیش ببریم. اما این اقدامات برای بقا است. با این خلاقیتها قرار نیست یکباره شاهد یک شکوفایی عجیبوغریب باشیم. خودِ تقاضا پایین است، چه در گردشگری خروجی و چه گردشگری ورودی، که آژانسها در آن فعال هستند. با شرایط فعلی باید کمی بهینهسازی کنیم و کار را ادامه دهیم.
در این میان خلاقیت افراد کارآفرین چه میشود؟ کاملا بیتاثیر است یا با وجود بحرانهای موجود کمرنگ میشود؟
اولین نکته این است که باید بحران را پذیرفت و پذیرفت که بسیاری از امور از کنترل ما خارج است. قرار نیست با یک متغیر به نام خلاقیت همه چیز جبران شود. اگر این را بپذیریم، بسیار جلو میافتیم. آنگاه میتوانیم یک ارزیابی واقعبینانه از خودمان بهعنوان مدیر و از ایدههای مدیریتیمان داشته باشیم و ببینیم چه کارهایی شدنی است. این موضوع مهمی است. افرادی که صدایشان از جای گرم بلند میشود، اگر به گذشتهشان نگاه کنیم، در شرایط بحرانزا قرار نگرفتهاند.
در وضعیت فعلی من اعتقاد دارم که بحث بقا مطرح است. در حالت بقا نباید به سمت کسبوکارهای جدید رفت، مگر اینکه بسیار مطمئن باشیم. یک واکنش روانی و زیستی وجود دارد. اینکه وقتی انسان در بنبست یا بحران گیر میافتد، به دنبال راه برونرفت میگردد و گاهی کارهای عجیب میکند. مثلاً اگر همیشه میدویده، اکنون به دیوار میپرد. اما در کسبوکار وقتی دچار مشکل میشویم، اینکه فکر کنیم باید فوراً یک کسبوکار جدید راه بیندازیم که در آن تجربه نداریم، یکی از بزرگترین اشتباهات است. کسبوکار جدید متعلق به دوران رونق است و هر کسبوکار جدید برای شناختهشدن نیاز به هزینهکرد دارد. چه در آزمون و خطا، چه در ساخت برند باید هزینه کنیم. این موارد هم مربوط به دوران رونق است، نه رکود. در دوران رکود باید بر تواناییهایی که قبلاً به دست آوردهایم تمرکز کنیم و آنها را بهینه کنیم. نباید سراغ کسبوکار جدید برویم، مگر زمانی که کاملاً مطمئن باشیم؛ مثلاً شریکی داشته باشیم که در آن حوزه تجربه دارد.
مثلا بازار عراق در گردشگری سلامت شناختهشده است. کسانی که میتوانند در این حوزه کار کنند، در این بازار هم فعال هستند.
این روزها با مهاجرت افراد متخصص و کاهش نیروی انسانی ماهر و خلاق هم مواجه هستیم. این موضوع هم احتمالا در بسته تابآوری قرار میگیرد. اما یک سؤال مهم شاید این باشد که چالش نیروی انسانی در حوزه گردشگری چگونه است و آیا راهحلی چه برای کارکنان و چه برای کارفرمایان وجود دارد؟
در این سالها با موج مهاجرت نیروهای خوب مواجه بودیم. برای نمونه، در شرکت خود من از سال ۸۵ تا ۹۸ و در طول ۱۳ سال فقط 2 نفر از نیروها مهاجرت کردند. ما سال ۹۸ حدود ۳۰ پرسنل داشتیم. اکنون که با شما صحبت میکنم، بیش از ۵۰ درصد آنها یعنی حدود 15 نفر خارج از کشور هستند. یعنی از ۹۸ تا ۱۴۰۲، در حدود پنج سال، ۱۵ نفر رفتهاند. تازه برخی از پرسنلی که الان ماندهاند هم قصد داشتند بروند ولی موفق نشدند. در واقع نیروهای توانمند که سطح زبان بهتر و هوش بالاتری داشتند، زودتر مهاجرت کردند. این مسالهای است که ما خودمان با آن مواجه بودیم.
از سوی دیگر، نظام دانشگاهی ما نیروی مناسب برای صنعت تربیت نمیکند. نهتنها در گردشگری بلکه در بسیاری از صنایع دیگر هم وضعیت به همین نحو است. نهایتاً فردی تربیت میشود که چیزهایی شنیده اما مهارت عملی ندارد. نه اینکه شما باید او را از صفر آموزش دهید. این آموزش از صفر در دوران رونق ممکن است؛ جایی که تعداد تورهای زیاد باعث میشود بتوانید افراد بیشتری را آموزش دهید. اما اکنون که تعداد تورها کاهش یافته، تربیت نیرو دشوار شده است. در حقیقت، بار اصلی آموزش بر دوش ماست، نه مؤسسات آموزشی.
پس در زمینه نیروی انسانی هم باید به رونق برسیم؟
به رونق برسیم و در دوران رونق باید بتوانیم نیروی انسانی را تربیت کنیم. برای آینده امیدواریم که دوباره رونق ایجاد شود. البته راه درستتر این است که نظام آموزشی اصلاح شود. این اصلاح چه در نظام رسمی و چه در آموزشهای حرفهای باید انجام شود. حتی دورههای راهنمایی تور که در آموزشگاههای گردشگری برگزار میشود، بیشتر آموزش علمی برای کار است، نه آموزش عملی. من در بسیاری از این دورهها تدریس کردهام. میدانم که این دورهها هم فاصله زیادی با نیاز واقعی صنعت دارد. از طرفی خودِ آموزشگاهها میگویند ۸۰ درصد مخاطبان کسانی نیستند که میخواهند راهنما شوند؛ بلکه بیشتر علاقهمندان سفر هستند. بنابراین دورهها برای این افراد طراحی میشود، نه برای نیروهای حرفهای. فردی که میخواهد حرفهای کار کند، باید مهارتآموزی جدی انجام دهد، کارورزی طولانیمدت داشته باشد و در آژانسها تجارب عملی کسب کند.
بااینحال، نظام آموزشی ما حتی در حوزه حرفهای نیز مهارتمحور نیست و دانشمحور است. افراد حجم زیادی محفوظات میآموزند. از گیاهان ایران، تاریخ ایران و هر چیز مشابه یاد میگیرند اما مهارت راهنمایی تور چیز دیگری است. بسیاری از افراد بهصرف علاقه وارد این دورهها میشوند، اما از نظر شخصیتی مناسب راهنمایی تور نیستند. برخی افراد با ضریب بالای هوش منطقی اما با EQ ارتباطی پایین مناسب راهنما شدن نیستند. اینها باید به سمت تخصصهای دیگر هدایت شوند.
بههرحال باید افراد را تفکیک کرد و مهارت را بهتدریج آموزش داد. امیدواریم که حتی نظام آموزش حرفهای گردشگری نیز در جهت مهارتمحوری تحول پیدا کند.
انتهای پیام
مرتبط با: