حدود نیم قرن پیش، هنگامى که مؤسسین دفتر نشر، ضرورت تأسیس یک ناشر مذهبى را دریافتند، کسى نمىدانست که تنها چند سال بعد، این اراده منجر به تشکیل یکى از مهمترین و بنامترین ناشرانِ آثار دینى خواهد شد.
آن چه براى این اقدام از هر چیز دیگر مهمتر به نظر مىرسید، تدبیرى بود که مىبایست با خلوص نیت، در برههاى خاص از تاریخ فرهنگى و سیاسى کشور صورت مىگرفت. حاکمیت فضایى غیردینى بر ارکان سیاسى و نهادهاى دولتى که خود باعث رواج فرهنگ دینگریزى مىشد، اقتضا مىکرد این تدبیر به گونهاى صورت پذیرد که حساسیتهاى منجر به توقف این تصمیم را خنثى سازد چرا که تشکیل یک مؤسسه انتشاراتى مذهبى در پایتخت آن روز ایران، بخودى خود توجه نهادهایى همچون ساواک و شهربانى را که موظف به محدودسازى اینگونه فعالیتها بودند برمىانگیخت.
حضور تنى چند از فرهیختگان که استطاعتهاى خود را وقف توسعه معارف اهلبیت(ع) کرده بودند، بنیانهاى مالى این تصمیم را تأمین مىکرد امّا چهکسى مىتوانست با مقتضیات آن روز، این مجموعه حساس را راهبرى کند؟ آیا یافتن مدیرى که مجهز به علوم دینى و دانشگاهى بوده و در همین حال، از قدرت مدیریت اجرایى نیز برخوردار باشد، در شرایط آن ایام، بسادگى امکانپذیر بود؟ افزون بر اینها، انگیزهاى برخواسته از اعتقادى پاک لازم بود تا خطرهاى پیشِ روى این کار را بپذیرد؛ چه، در غیر این صورت، خطرات قابل پیشبینى آنقدر زیاد بود که فرد عارى از این انگیزه را براحتى از ادامه کار منصرف مىساخت.