هرچندوقت یکبار آماری از خودکشیها منتشر میشود یا اخباری در رابطه با خودکشی سلبریتیها به گوش میرسد؛ این آمار و اخبار نه فقط اذهان عمومی را به چالش میکشد، که روانشناسان و روانپزشکان را نیز نگران میکند. به ویژه زمانی که شرایط زندگی سختتر میشود، ممکن است افرادی از جامعه به عنوان یک راهکار به خودکشی بنگرند و نسبت به از بین بردن خود اقدام کنند.
کاماپرس، در لایو اینستاگرامی خود که در روز سوم اردیبهشتماه برگزار شد، میزبان دکتر یاسر دادخواه، دکترای اعصاب و روان شناختی بود تا به بررسی راهکارهای مقابله با افکار خودکشی و روشهای انگیزهسازی در محیط کار بپردازد.
خودکشی؛ نشانهای در جامعه
به گفته دادخواه خودکشی میتواند ابعاد و وجوه مختلفی داشته باشد. یکی از این ابعاد، اجتماعی است. با دیدگاه اجتماعی، خودکشی یک نتیجه نیست، بلکه یک نشانه است. نشانهای که خبر از حال بد جامعه میدهد. این جامعه نیازمند راهکارهای ویژهای است که از آن جمله میتوان به خانوادهدرمانی و زوج درمانی اشاره کرد. در این جامعه حتی باید سیاستهای مربوط به نیازهای اولیه یعنی خوراک، پوشاک و مسکن نیز بازبینی شوند.
منطق و احساس؛ دو بال انسان
دادخواه در ادامه این گفتگو افزود: «مسئله خودکشی را باید از بعد روانشناسی هم بررسی کرد. اینکه چطور میتوانیم حال خودمان و نزدیکانمان را بهتر کنیم؟ انگیزههای لازم برای زندگی را از کجا میتوان پیدا کرد؟ در واقع با این دیدگاه روانشناسانه میتوان پی برد که آیا خودمان هم مستعد خودکشی هستیم یا خیر».
دادخواه همچنین خاطرنشان کرد: «بر اساس این دیدگاه، زمانی که اختلالات روحی و روانی شدید میشود، فرد به راهکاری میرسد که گمان میکند بهترین راه خودکشی است!»
به گفته این متخصص، تفکر خودکشی هرچند یک اقدام عینی نیست اما ممکن است به ذهن هرکسی که اندکی تحت فشار روانی باشد، خطور کند. اما علائم آن چیست؟
اگر فرد احساس زشتی، ناکارآمدی، طردشدگی داشته باشد و تصور کند اطرافیانش به اندازه کافی دوستش ندارند، احتمالا نشانهی این است که به خودکشی فکر میکند؛ البته اینها صرفا احساسات فرد نیست، چراکه ما انسانها دو بال به نامهای منطق و احساسات داریم.
مهمان کاماپرس در ادامه به این موضوع پرداخت که بر اساس احساسات میتوان دنیایی را تجسم کرد و در آن خود را از بین برد؛ مثلا کسی که عزیزی را از دست داده و به اختلال سوگ دچار شده، ممکن است دست به این کار بزند. اما گاهی هم فرد به صورت منطقی به این نتیجه میرسد که به درد نخور است. مثلا در دوران کودکی بینشهایی چون موفق نبودن و مفید نبودن به او تلقین شده، او کم کم به این باور رسیده که برای این جهان کافی نیست و این تصمیم را به صورت منطقی میگیرد. رسانهها نیز نقش مهمی دارند. زمانی که اخبار و فیلمهای خودشکی پخش میشود، نورونهای مغزی این دادهها را برداشت و علیه خود نشان میدهند؛ در این شرایط فرد فکر میکند در برابر این قدرت دست و پا بسته است و به این ترتیب، بر اساس منطقش به سمت خودکشی هدایت میشود. نکتهای که باید به آن توجه کرد، این است که در تمامی این موارد فرد ابتدا به خودکشی فکر میکند و سپس دست به اقدام میزند.
نقش محیط کار و اطرافیان در رنگ بخشیدن به زندگی
یاسر دادخواه درباره اینکه اطرافیان تا چه اندازه میتوانند در تفکر خودکشی و اقدام به آن دخیل باشند، اینطور توضیح داد: «خودکشی یک اتفاق نیست بلکه یک پروسه است و علائم آن را اطرافیان فرد بیمار متوجه میشوند. فردی که به خودکشی فکر میکند درباره اینکه زندگی پوچ و بی ارزش است صحبت میکند. همچنین ممکن است سوءمصرف مواد داشته باشد و به خرید قرصها یا حتی وسایلی مانند چاقوهای خاص تمایل داشته باشد». این دکتر اعصاب و روان افزود: «صحبت کردن با این افراد میتواند نیت آنها را روشن کند اما نباید با آنها مشورت کرد یا سعی در تحمیل کردن نظری به آنها داشت. تنها کاری که اطرافیان میتوانند انجام دهند ضمن اینکه به هیچ وجه فرد مستعد خودکشی را تنها نگذارند، همدلی و مراجعه به روانپزشکان و روانشناسان متخصص است».
وی همچنین درباره نقش محیط کار در مقابله با افکار خودکشی افزود: «محیط کار محیطی انگیزشی و هویتساز است. بسیاری از افراد هویت خود را از طریق شغلشان تعریف میکنند، درحالی که بیهویتی میتواند منجر به پوچی و در نهایت خودکشی شود. پس هرچقدر که از جانب کارفرما به فرد القا شود که فردی مفید، کارا و هدفمند است، میتواند تاثیرگذار باشد تا فرد دست به نابودی خود نزند».
به گفته این دکترای اعصاب و روان شناختی، افرادی که اقدام به خودکشی میکنند، تعلقشان به زندگی کمرنگ است. اما اگر در محل کار هرچقدر که از رنگهای شادتر استفاده شود و هدفهای تعریف شده دقیقتر و پررنگتر باشند، این احساس کمتر ایجاد میشود.
دادخواه معتقد است افرادی که خودکشی میکنند، دنیای کمرنگتری دارند: «قانونی در روانشناسی وجود دارد که میگوید ناشناختهها، ولعانگیزند. یعنی انسان براساس تفاوتها حرکت میکند و امید دارد که آنها را بشناسد. حتی از سال 2014 تا کنون دانشمندان دریافتهاند کسانی که دچار اختلال توجه و تمرکز هستند، رنگها را هم خوب تشخیص نمیدهند! به عبارتی دنیا برای این افراد تک رنگ و یکنواخت میشود، به سمت بیانگیزگی برای شناخت بیشتر جهان، حرکت میکنند».
در مقابل شاغل بودن نوعی ایجاد انگیزه است که میتواند باعث تحریک مغز شود. به گفته دادخواه، حتی بازی کردن گیمهایی که مرتبط با پاداش است این احساس را تقویت میکند. پس اگر فرد کسب و کار یا برندی را راهاندازی کند، یقینا از خودکشی دور میشود.
پله پله تا مبارزه با افسردگی و تفکرات خودکشی
در نهایت اینکه احساس ناکارآمدی و غیرمفید بودن، احساس زشتی، بیبرنامگی و ناامیدی، نشانههای هشداردهنده هستند. شاید افکار خودکشی شفاف باشند و به راحتی بتوان آنها تشخیص داد اما نکته مهم این است که شاید بازه زمانی این نشانهها تا اقدام، کوتاه باشد پس ابتدا باید جلوی افکار منفی را گرفت تا مغز شکست را نپذیرد.
به گفته یاسر دادخواه، دکترای اعصاب و روان شناختی، دو راه برای جلوگیری از تفکر خودکشی وجود دارد: راه اول روانشناسی بالینی است. اگر فرد مستعد هرگونه اختلال روانشناختی باشد، مستعد خودکشی هم است. اگر این اختلالات مانند دوقطبی، اسکیزوفرنی و … شدید باشند حتما باید در اسرع وقت به یک متخصص برای درمان مراجعه کرد. راه دوم، روانشناسیهای مثبتنگر و انگیزشی است. این نوع روانشناسی میتواند کمک کند که فرد برای خودش اهدافی تعیین کند؛ حتی اگر هدف تنها این باشد که روزانه به مرحله بعد یک بازی آنلاین صعود کند.
اهداف زمانی میتوانند کارآمد باشند که اصطلاحا «هوشمند» شده باشند؛ یعنی هدف باید ۵ ویژگی دلیلمند، زمانبندیشده، مشخص، قابل اندازهگیری ودستیافتنی داشته باشد تا منجر به موفقیت شود. حرکت به سمت چنین هدفی است که زندگی را پویا و معنادار میکند.
دادخواه صحبتهای خود را اینگونه به پایان برد: «در دنیای کنونی بیشتر باورها هستند که به ما کمک میکنند تا افکار؛ ما باید باور کنیم دنیایمان زیبا است تا بتوانیم به اهداف خود دست یابیم و از احساس غیرمفید بودن دور شویم».